1 نور دو چشم کز برم بریده رفته است هیچ نمی رود زدل گرچه زدیده رفته است
2 پای بدامن کفن زان نکشد شهید عشق کز سر مستی جهان دست کشیده رفته است
3 کعبه جان کجا برد بار تعلق خسان یافته ره در آن حرم هر که جریده رفته است
4 هرکه ندیده روی او گر همه کام دیده است عاقبت از جهان چو شد کام ندیده رفته است
1 چو سوختم از عشق و شستم از جان دست هنوز گریه نمی داردم ز دامان دست
2 به خاک پای تو ساقی که مردم از حسرت ترحمی، که تو داری به آب حیوان دست
3 بده به تشنه لبان جرعه یی که ساغر بخت چنانکه آمدازین دست می رود زان دست
4 چو گل ز خون دلم دامنت نشان دارد در آستین چه کنی همچو غنچه پنهان دست
1 شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادیست این که دل من غمین ازوست
2 آن سرو پاکدامن ازین باغ کم مباد کاین پاک دیده را نظر پاک بین ازوست
3 هرگز نکرد گوشه چشم از کرم به ما مارا اگرچه چشم کرم بیش ازین ازوست
4 تاخیر کشتن از پی ناکامیم کند چون داند این که کام دل من همین ازوست
1 گویم سیاه بختی ام از دود آه کیست چون خود ستاره سوخته باشم گناه کیست؟
2 جانی که من کنم که کند همچو کوهکن سنگی که هست درره من پیش راه کیست؟
3 سر تاقدم در آتش محنت بسوختم یارب چه کردم این اثر دود آه کیست؟
4 خلقی چو من بروی تو حیران ولی تورا خشمی که از نگاه من است از نگاه کیست؟
1 گرچه حسن همه کس آفت اهل نظرست حسن خورشید مرا جذبه مهری دگرست
2 جگرش پاره کند گر نکند گریه خون عاشق سوخته را کاین همه خون در جگرست
3 ماتم سوخته خویش بود گریه شمع اینقدر هست که پروانه زخود بی خبرست
4 منت خاک رهت بر سرما تنها نیست هرکجا هست غبار قدمت تاج سرست
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
3 مریض عشق تورا شربت طبیب چه سود دوای خسته دلان جز لبان قندی نیست
4 مرا سجود نیاز از نماز شیخ به است نماز زنده دلان جز نیازمندی نیست
1 باز از سر زلف دل آشفته خبر یافت هر رشته مقصود که گم کرد، دگر یافت
2 صد قافله گر سعی برد در ره کعبه در کعبه رسد آنکه سر کوی تو دریافت
3 در ظلمت هجران تو بامشعل خورشید نتوان زدل گمشده یکذره اثر بافت
4 یعقوب برد روشنی دیده زیوسف هر کس که نظر یافت درین راه نظر یافت
1 بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت کار دل از دست شد دست هم از کار رفت
2 حال چه پرسی زمن از هجر سوخت کار به مردن کشید قصه ز گفتار رفت
3 بود مرادم که زود شب بشود روز وصل کی به مراد کسی چرخ ستمکار رفت
4 عمر گرانمایه رفت هجر در آمد زدر پای گریزم نماند قوت رفتار رفت