آثار اهلی شیرازی

صفحه 10 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 باز از بویت دل پژمرده در نشوو نماست معجز عیسا که می گویند بوی آشناست

2 مردم از این رفتن و باز آمدن بنشین دمی کان چنین بالا به هر شکلی که می بینم بلاست

3 گر قدت سروست گلشن جنت بود ور رخت آیینه است آیینه گیتی نماست

4 تیره بختم یار از آن یک ذره با من تیره است ورنه آن خورشید با ذرات عالم در صفاست

1 گر کعبه نشین بامن مستش سر ناز است المنه لله که در میکده بازست

2 ای خواجه تو از ناز بر افلاک کشی سر درخاک نشستن صفت اهل نیازست

3 محبوب دل آنست که چشمش سوی خود نیست محمود از آن سوخته عشق ایاز ست

4 سررشته به زنجیر جنون می کشد از عشق کوتاه کنم قصه که این رشته درازست

1 بس که دل پر آتشم بهر تو آه کرده است گلخنی است کز غمت جامه سیاه کرد است

2 دیده اگر به خون کشم هست سزای دیدنش سنک که میزنم به دل چه گناه کرده است

3 ترسم از آنکه چشم من کج نظرش گمان بری بسکه به گوشه نظر در تو نگاه کرده است

4 منکر عشق چون شود دیده که از نظاره ات چشم تو را بحال خود هردو گواه کرده است

1 گشاد صد دل از آن غنچه شکر خند است به یک کرشمه او کار خلق در بند است

2 به خنده نمیکنت که بر دلم دارد حق نمک که فزون از هزار سوگند است

3 که زلفت از دل من گر هزار بار برد مرا به هر سر مویت هزار پیوند است

4 مباش غره به حسن ای پسر که مستی حسن هزار یوسف مصری به چاه افکند است

1 من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست

2 پاس شمع رخ ساقی به دعا می داریم کین چراغی است که در ظلمت غم هادی ماست

3 آن سبکبار نهالیم که در باغ جهان سرو آزاد چمن بنده آزادی ماست

4 گر ندانیم ره و رسم جهان طعنه مزن زانکه نادانی ما غایت استادی ماست

1 چهره از تیغ تو پر خون دردم کشتن خوش است سرخ رو همچون خزان رفتن ازین گلشن خوش است

2 باغبان فرق است از نرگس بسی با چشم یار منکر حس چون توان شد دیده روشن خوش است

3 با من دیوانه خوش دارد سگ آن کوی و من چون زیم ناخوش به وی حالی که او با من خوش است

4 عاشقان را بستر سنجاب لایق کی بود مردم دیوانه را خاکستر گلخن خوش است

1 هرگز هوس سایه ام از فر هما نیست عاشق که بود سایه نشین مرد بلا نیست

2 کس را نبود این غغم جان سوز که ماراست وین غم همه زان است که کس را غم ما نیست

3 دارد دل ما از تو تمنای نگاهی محروم مگر دان دل ما را که روا نیست

4 در بادیه کعبه مقصود خطرهاست کس را سر آن ره بجز این بی سر و پا نیست

1 اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت حقیقتی دگرست این که می کند مستت

2 پی نظاره خود جام جم تو را دادند تو خود نگاه نکردی که چیست در دستت

3 تو آن گلی که چو من صدهزار سوخته را بباد دادی و بر دل غبار ننشست

4 دلا به چشم تو صدخار اگر شکست آن گل همین بس است که در چشم غیر نشکستت

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی