آثار اهلی شیرازی

صفحه 9 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 بود که گریه بشوید خط گناه مرا سفید روی کند نامه سیاه مرا

2 اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا

3 خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش که لوح صورت چین کرد قبله گاه مرا

4 گهی که خرمن گل خوشه چین عارض تست چه رنگ باشد ازو چهره چو کاه مرا

1 گر شبی بردارد آن شمع از مه عارض نقاب با وجود او عدم باشد وجود آفتاب

2 بیستون از پا در آرد آه سر مستان عشق روز عشق است این نه روز مستی جام شراب

3 ایکه از طوفان غیرت غافلی در بحر عشق در دماغ خود میفکن باد نخوت چون حباب

4 هر گه آن مه باده نوشد جرعه بخشد غیر را مست من از آتش غیرت کند دلها کباب

1 یامن ناصبور را سوی خود از وفا طلب یاتو که پاکدامنی صبر من از خدا طلب

2 روزشکار چون خورد بر دل صید تیر تو گر طلبی خدنگ خود از دل ریش ما طلب

3 درد تو می کشد مرایا به کرم دوا کنش یا قدری فزون ازین تا نکنم دوا طلب

4 آه چه پوشم این سخن وه که بکام غیر شد آنچه دل من از خدا کرد بصد دعا طلب

1 پای‌بوس آن بت سنگین‌دل یاقوت‌لب آرزو دارم شبی تا روز و روزی تا به شب

2 مردم از شوق لبش تا کی ادب دارم نگاه می‌روم گستاخ پیش و می‌کنم ترک ادب

3 کس مهل پیش من بیمار ای همدم مباد نام او ناگه برم بی‌اختیار از تاب تب

4 من که عمرم رفت بر باد و به جانان زنده‌ام مانده‌ام در روی او بی‌خود همی‌مانم عجب

1 کرد بیدارم ز خواب بیخودی آن آفتاب این چنین بیداریی هرگز نبیند کس بخواب

2 شب سگت سوی من آمد ره مگر گم کرده بود یا شنید از سوز داغ سینه ام بوی کباب

3 صبر و آرامی کز ایشان راحتم بودی نماند نیم جانی با من است آن نیز از بهر عذاب

4 من نه تنها گریم از شوقت که در آب روان صورت خویشتن چو بیند گرددش دردیده آب

1 از جوش گریه دارم پیشت خروش امشب بنشین تو لیک سویم بنشان ز جوش امشب

2 دوش از خمار هجرت صد درد سر کشیدم پیش آ که عرض دارم احوال دوش امشب

3 عمری شراب خوردی با همدمان دردی با دردمند خود هم جامی بنوش امشب

4 از بهر غمزه دیشب هوش آنچنان ربودی کاعجاز صد مسیحا نارد بهوش امشب

1 سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست زبان چه کار کند کار بادل افتادست

2 دلا، تغافل او التفات پنهان است مگو که یار زحال تو غافل افتادست

3 من از محیط محبت همین نشان دیدم که استخوان شهیدان به ساحل افتادست

4 زمانه دشمن و من بی زبان و بخت زبون تو رحم اگر نکنی کار مشکل افتادست

1 گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت بدمستی و دیوانگی ازما به کجا رفت

2 دیوانه از اینیم که آن شوخ پری وش چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت

3 هر غمزه که زد چشم خوشت صید دلی کرد یک بار ندیدیم که این تیر خطا رفت

4 خورشید رخا، گرم چه رانی؟ که چو ذره سرهای عزیزان همه بر باد هوا رفت

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی