چهره از تیغ تو پر خون دردم از اهلی شیرازی غزل 90
1. چهره از تیغ تو پر خون دردم کشتن خوش است
سرخ رو همچون خزان رفتن ازین گلشن خوش است
1. چهره از تیغ تو پر خون دردم کشتن خوش است
سرخ رو همچون خزان رفتن ازین گلشن خوش است
1. هرگز هوس سایه ام از فر هما نیست
عاشق که بود سایه نشین مرد بلا نیست
1. اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت
حقیقتی دگرست این که می کند مستت
1. به قتلم اینهمه خشم و عتاب حاجت نیست
چو می کشد غم عشقم شتاب حاجت نیست
1. مست می و ساقیم تا نفسی باقی است
با می و ساقی مرا کار بسی باقی است
1. عقده زلف تو سر رشته تقدیر من است
چکنم عقده گشایی نه بتدبیر من است
1. ای که چون چشم خوشت نرگس مخموری نیست
در گلستان جهان به ز تو منظوری نیست
1. بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست
ما را چه اختیار بود از اوست
1. در عهد تو آسوده کس از داغ ستم نیست
گر سنگ سیاه است که بی آتش غم نیست