سایه صفت ز ماه خود میل از اهلی شیرازی غزل 1011
1. سایه صفت ز ماه خود میل وصال میکنم
سایه کجا و مه کجا فکر محال میکنم
1. سایه صفت ز ماه خود میل وصال میکنم
سایه کجا و مه کجا فکر محال میکنم
1. سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم
آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم
1. سگ توام من و عمری بغم اسیر شدم
مرانم از در خود این زمان که پیر شدم
1. ز در مران اگر آلوده و هوسناکیم
سگ تو ایم گر آلوده و اگر پاکیم
1. حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم
وانگه بگریه افتم و از دل به در کنم
1. هرگز از بخت نیامد قدحی در دستم
که بدیوانگی عاقبتش نشکستم
1. پیرم چو چنگ با قد پرخم شکسته ام
از ناله ظاهر است که محکم شکسته ام
1. ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم
زان خار شدم کز تو بریدن نتوانم
1. عمریست کز عشق بتان این شور و مستی میکنم
پیرانهسر با کودکان صورتپرستی میکنم
1. چو ماه نوجمال عالم افروزش که می بینم
ز روز دیگر افزون است هر روزش که میبینم