چو ماه نوجمال عالم افروزش از اهلی شیرازی غزل 1020
1. چو ماه نوجمال عالم افروزش که می بینم
ز روز دیگر افزون است هر روزش که میبینم
1. چو ماه نوجمال عالم افروزش که می بینم
ز روز دیگر افزون است هر روزش که میبینم
1. سوختم از نوش وصلت کارزو میداشتم
زهر من بود آنچه من تریاک می پنداشتم
1. از برون چون مگس آلوده بشهد هوسیم
وز درون با ملک سدره نشین همنفسیم
1. سرو من، چون سخن از لعل چو قندت گویم
بوسه یی خواهم و ترسم که بلندت گویم
1. بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم
دگر ربودیم از دست تا نظر کردم
1. کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام
میسوخت اول این جگر پاره پاره ام
1. پیش تو ایطبیب جان بسکه ز خویش میروم
حال نگفته از درت بادل ریش میروم
1. غیرت عشق کی هلد، کز ستم تو دم زنم
ورنه بیکدم از غمت هر دو جهان بهم زنم
1. چند از هوس آن لب چون قند بسوزم
گر سوختنی هم شده ام چند بسوزم