1 شنیده ام که شهی با وزیر خود میگفت که علم و فضل کلید خزانه هنر است
2 درخت تلخ ز پیوند تربیت در باغ به میوه شکرین جاودانه بارور است
3 وزیر گفت سرشت ستوده باید از انک به کور دادن آیینه جهد بی ثمر است
4 مسلم است که هیچ اوستاد نیارد ساخت برنده جوهری از آهنی که بدگهر است
1 ز تیز کیان فایده است آن بروت که چون بادگیر کشد تیغ تیز
2 بدست بزرگان ز بس ریخت آب نباشد چنو در جهان آبریز
1 دریغ آن ناصرالدین شاه و استبداد دورانش عزیز حضرت سلطان امین بزم خاقانش
2 ز فراشان قرمزپوش و دژخیمان بدهیبت چماق شاطر و چوب قرقچی در بیابانش
3 گهی در دشت دوشان تپه گه در مشکوی مشکین شکار آهو و صید گوزن و ناز جیرانش
4 شدن نخجیر را پویان به دام عنبرین مویان غزال چشم مهرویان پلنگ و ساری اصلانش
1 به و لله و به با لله و به تا لله بسی جز کلام الله پر نور
2 به الیاس و به خضر و دشت کنعان به موسی و شب تار و که طور
3 به تخت کیقباد و تاج جمشید به نور بامداد و شام دیجور
4 به صلصائیل و میکائیل و جبریل به عزرائیل و اسرافیل و ناقور
1 بار خدایا مگیر سایه خود را از سر این کودکان خفته در این مهد
2 وین ملک ملک بخش را که شبانروز دارد در انتظار کار جهان جهد
3 عهدش جاوید کن به گیتی و جاوید بر ما منت نه از ادامه این عهد
4 پر شکر و شهد کن مذاقش ازیراک کرده مذاق جهان پر از شکر و شهد
1 خازن صندوق عدلیه شدی تا بداند مؤمن و گبر و جهود
2 کز برای مرده ات تا بیست پشت اندرین صندوق جز لعنت نبود
1 به گرد پارس حصاری ز پارسا گردست که عشق آنجا معمار و عقل شاگردست
2 در آن رواق مثلث به روزگار دراز گروهی از خرد و هوش و جان دل گردست
3 بهشت را نستانم بگردی از ره فارس که فارس معدن یاقوت و کان گوگردست
در سفر دوم که بآذربایجان آمده بودم این قطعه را از تبریز به کردستان خدمت خداوندزاده آقای عبدالحسین خان امیر تومان که به سالارالملک ملقب است و ایالت کردستان به وی مفوض می باشد فرستادم و در آن بر سبیل مطایبه اشعاری است بر اینکه میرزاعلی اکبر وقایع نگار که خود را در این دولت بقلب صادق الملکی ملقب کرده اسم مرا که صادق است به تقلب فرا گرفته. ,
2 خدا یگانا از دستبرد چرخ دغل سه سال نام من از نامه ی جهان گم شد
3 چو از صحیفه ایام محو شد نامم دلم چو دیده ز اندیشه در تلاطم شد
4 برای یافتن وی بدست باد صبا کتابتم به خراسان و ساوه و قم شد
1 چشم مست تو مگر یپرم بمب انداز است یا ز ترکان صحیح النسب قفقاز است
2 چشم مستی که تو داری همه دارند ولی این روش در همه ساده رخان ممتاز است
3 دست خالی زده ام توپ به سودای تو من گر تو خیرم نکنی مشت من اینجا باز است
1 خسروا کرده فلک خوار و زبونم چندان که برون آمدن از خانه ندانم هرگز
2 خاک در دیده ام افشانده حوادث آنسان که بجز اشک بصر زو نفشانم هرگز
3 ور ازین سخت ترم چرخ گلو بفشارد راز دل در بر دونان نتوانم هرگز
4 جان دهم پیش تو کم خواجه والا گهری غیری ار جان دهدم می نستانم هرگز