26 اثر از مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 ایا امیر جوان بخت شاد زی که کنون امارت تو همی گشته با وزارت جفت

2 سروش غیب بهر بامداد مژده دهد ترا که دیده روشن به شام تیره نخفت

3 نوید این کرم خسروانه هر که شنید چو غنچه شد به تبسم چو برگ گل بشگفت

4 بآشکار و نهان لطف شاه با تو بود که چاکر در شاهی باشکار و نهفت

1 شنیده ام که ازین خطه دیر گاهی علم سفر گزید و سبک رخت عافیت بربست

2 گسست رشته پیوند خود ز مشرقیان به باختر شد و با اهل غرب در پیوست

3 ز شمع چهره وی بزم غیر روشن شد چنانکه در غم وی پشت راستان بشکست

4 خدا یگانا شاها ز درد بی هنری چنان شدند بزرگان شرق تیره و پست

1 شنیده‌ام چو سلیمان به تخت داد نشست خرد به درگهش استاد و چشم فتنه بخفت

2 ز دور دید که گنجشک نر به جفت عزیز ترانه‌خوان و سرود آنچنان که شاه شنفت

3 من این رواق سلیمان توانم از منقار ز جای کند و به دریا فکند و خاکش رفت

4 به خشم شد شه و گنجشک بی‌نوا چون یافت که این حدیث شهنشه شنید و زان آشفت

1 ای مجیرالسلطنه از سعدالملک دفتری دارم ز سر تا پا گله

2 گر بگوئی بنده را کز دامنم دست برکش چون نیم او را لله

3 پاسخت این است کاندر شرع ما شد صغیران رادیت بر عاقله

4 می شناسم من ترا بر این گروه سید و قوم و رئیس سلسله

1 بیچاره آدمی که گرفتار عقل شد خوش آن کسی که کره خر آمد الاغ رفت

2 ای باغبان منال ز رنج دی و خزان بنشین بجای و فاتحه برخوان که باغ رفت

3 ای پاسبان مخسب که در غارت سرای دزد دغل به خانه تو با چراغ رفت

4 ای دهخدا عراق و ری و طوس هم نماند چو بانه رفت و سقز و ساوجبلاغ رفت

1 شبی در روستا مهمان خود خواند مرا در خانه پیری طاعن السن

2 همی گفت ای دریغ از هوش این خلق که نشناسد مذنب را ز محسن

3 گرانی زان فتاد اندر ورامین که کشتش جمله ارزانی است بر سن

4 چرا باری نسوزانند سن را مگر نشنیده اند السن بالسن

1 کتاب عاریه دادن به مردمان ندهد ترا نتیجه جز آه و حسرت افسوس

2 بود کتاب عروس ای پسر به حجله علم کسی به عاریه هرگز نداده است عروس

3 عروس خویش چو دادی به عاریت تا حشر به بام عار و ندامت همی نوازی کوس

چون در زریق که اکنون ملک حاجی حسینقلی خان نظام الدوله است جناب بیگلربیکی آذربایجان که شمس المعالی در حسرت نعمت وی مرده بود متقبل شد که مرا هدیه باز فرستد و پس از آن روزگار به طفره همی گذرانید من این قطعه بگفتم و جناب اجل برای وی فرستادند تا تکلیف خود بدانست و به قانون خود رفتار نمود ,

2 دوش در خواب بدیدم که یکی مرد کهن خفته در گور و بگردنش یکی رشته دراز

3 آنچنان رشته باریک درازی که بدو هیچ تشبیه ندانم بجز از رشته آز

4 گر چه دانستم کاین رشته پیچان بلند نیست در گردن این خلق جز از آز و نیاز

1 چو از جهان به جنان شد علی اکبر خان ز ماتمش همه افکار و دل دو نیم شدند

2 فزود امیری دنبال غم به مصرع و گفت هزار حیف که یک دودمان یتیم شدند

1 خسروا ای که ز ابر احسانت گشته سیراب کشت آز و نیاز

2 آفتاب از رخ تو جسته فروغ آسمان بر در تو برده نماز

3 آب از جوی رفته را «ارجوا» که تو در جویش اندر آری باز

4 کاب دادی ببوستان امید و آتش افروختی بخرمن آز

آثار ادیب الممالک فراهانی

26 اثر از مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی