1 بصلحیه چالمیدان بود یتیمی که ناخوانده قرآن درست
2 ز حکم غیابی علی رغم حق کتب خانه ی هفت ملت بشست
1 از خطای آسمان تنها نه آن بینی که خلق کاه را دادند بر سگ استخوان را بر الاغ
2 زانکه گر با چشم عبرت بنگری بس اعجبست مشتری در چرخ قاضی بنده در ساوجبلاغ
1 مهلب ابن ابی صفره میرزادی را شنیده ام که زبونی رسید از قولنج
2 برای داوری این درد ریخت زر چندان که گشت جمله تهی خانمان و کیسه و گنج
3 بپخت فرنیش از شیر گاو و قند و برنج یکی طبیب و رهاندش ز درد و رنج و شکنج
4 از آن بنام مهلب مهلبیه بماند چنانکه ماند ز لجلاج در جهان شطرنج
1 از حکایت سال سیصد و نه این حدیثم کجا شود فرمش
2 که چو حلاج را بدار زدند نه رخش زرد شد نه چهره ترش
3 چون برآمد فراز دار بقا گفت ای غافلان ز دانش و هش
4 پنبه فرسوده از کمان گردد آتش از آب و آهن از چکش
1 رایت و دیهیم و خاتم و کمر و تخت باد مبارک به شهریار جوان بخت
2 شاه محمد علی که پنجه عزمش آسان از هم گشوده هر گره سخت
3 ای ملک از فره جلوس تو امروز نور الهی به تاج تابد و بر تخت
4 شاد و جوان باش جاودانه که اقبال تا ابد اندر به سایه تو کشد رخت
1 نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله بر آرد صورت شود مجدر
2 نه ماهه خون حیضی چون آبله بر آرد سی ساله خون خلقی آخر چه آورد بر
1 مالیکه در جهان پی تقدیر و سرنوشت سازند صرف جنگ که کاریست شوم و زشت
2 گر صرف علم و صنعت و اخلاق میشدی مردم بدی فرشته و گیتی شدی بهشت
3 این خشت ها که در پی مسجد بکار برد هر یک شود به خلد ورا بوستان و کشت
4 چون در بهشت خشت شود قصر شاهوار تاریخ این بهشت امیری نگاشت «خشت »
1 در عهد شه زمانه احمد شاهی که به عدل داستان است
2 عهدی که به مسند معارف ممتاز الملک را مکان است
3 با واسطه امیر اعلم کز کردارش هنر عیان است
4 پرداخته شد چنین بنائی کاسایش ملتی در آن است
1 آن را که پدر تجربت و فضل نیاموخت زود است که از کار فلک تجربه گیرد
2 و آن خوی که گردون نکند چاره او را دردی است که جز مرگ مداوا نپذیرد
3 فرزند که راه پدران نیک نپوید آن به که هم اندر شکم مام بمیرد
1 شنیدم از پی یک لمحه خواب مؤمن را ثواب طاعت چل ساله آید از یزدان
2 بر این قیاس وزیر است اولین مؤمن مسلم است سخن با دلیل و با برهان
3 که هم وزیر بخواب از نفاق و شر دورست هم از بلای وی آسوده اند خلق جهان
4 چو او بخواب رود چشم فتنه در خوابست زید زمانه تن آسان به مهد امن و امان