26 اثر از مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 شنیده‌ام چو سلیمان به تخت داد نشست خرد به درگهش استاد و چشم فتنه بخفت

2 ز دور دید که گنجشک نر به جفت عزیز ترانه‌خوان و سرود آنچنان که شاه شنفت

3 من این رواق سلیمان توانم از منقار ز جای کند و به دریا فکند و خاکش رفت

4 به خشم شد شه و گنجشک بی‌نوا چون یافت که این حدیث شهنشه شنید و زان آشفت

1 مروان بن محمد مروان بن حکم در سال یکصد و سی و دو ارتحال یافت

2 در بام ملک نوبت عباسیان زدند وز خاندان حرب شهی انتقال یافت

3 ز آن پس بسال ششصد و پنجاه و ششهمی مستعصم از قضای الهی مثال یافت

4 بیچاره خاتم الخلفا بود و ناگهان از خاتم الخلافه کفش انفصال یافت

1 به گرد پارس حصاری ز پارسا گردست که عشق آنجا معمار و عقل شاگردست

2 در آن رواق مثلث به روزگار دراز گروهی از خرد و هوش و جان دل گردست

3 بهشت را نستانم بگردی از ره فارس که فارس معدن یاقوت و کان گوگردست

1 مثل زنند خری را که زیر بار گران ز پا فتاد و از او خر خدای ناراضیست

2 حکایت من و دیوان داد و داد رئیس نظیر آن شد و ایزد میان ما قاضیست

3 مرا تاسف ماضی بود به مستقبل تو شاد باش که مستقبلت به از ماضیست

1 مرغان بهشتی به سحر نغمه سرایند بر روی گل تازه به گلزار سعادات

2 یا درس همی خوانند اطفال سخنگوی ز آل علی «ع »و فاطمه «س »در مدرس سادات

3 از چاه طبیعت بدر آی ای دل وزین سوی بر زن قدمی تا نگری خارق عادات

4 ای خادم این مدرسه خوش باش که در حشر کار تو بود افضل طاعات و عبادات

1 خداوندا حدیثی با تو گویم که تصدیقش نماید دشمن و دوست

2 شکوفه سرزد است از شاخ بادام ولی بادام من ماند است در پوست

3 بگو تا پوست از تن برکشندش که گرگی خیره سر در چرم آهوست

4 برادر زاده سردار منصور نصاری بودنش آخر نه نیکوست

1 بصلحیه چالمیدان بود یتیمی که ناخوانده قرآن درست

2 ز حکم غیابی علی رغم حق کتب خانه ی هفت ملت بشست

1 گرفتن زن و افعی بسی بود آسان خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت

2 زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند چو مار گرزه که پیچد همی بشاخ درخت

3 اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز وز آشیانه ماران سبک برون کش رخت

4 ز زهر مار بتر قهر یار دان که از اوست نتیجه کوتهی عمر با سیاهی بخت

یکشنبه یازدهم ربیع الاول یکهزار و سیصد و هشت بود که کارگزاران حضرت مستطاب اقدس والا روحی فداه این چاکر خانزاد را در دربار آسمان مدار بخواستند تا شعرخوانی کنم سلطان علیخان که یکی از محترمین محارم خلوت و منشیان آستان اقدس آن حضرت است حاضر بود حضرت ولیعهدی روحی فداه بر سبیل مطایبه بیتی دو سه از چاکر خواستند که مشارالیه را هجا گویم و من چون اطاعت فرمان را ناگزیر بودم با اینکه هجو مردمان گفتن خاصه بزرگان را از قانون فضل و رویت خود دور میدانستم این قطعه را در همان ساعت بگفتم و همگان را باعث آفرین بر من گردید. ,

2 مهین رتبه سلطان علی خان راد که رخ سرخ بادا در این سبز کشت

3 ندانم چرا روی و خویش بود یکی همچو دوزخ یکی چون بهشت

4 روانها بیاساید از خوی نیک درونها بفرساید از روی زشت

1 شنیده ام که ازین خطه دیر گاهی علم سفر گزید و سبک رخت عافیت بربست

2 گسست رشته پیوند خود ز مشرقیان به باختر شد و با اهل غرب در پیوست

3 ز شمع چهره وی بزم غیر روشن شد چنانکه در غم وی پشت راستان بشکست

4 خدا یگانا شاها ز درد بی هنری چنان شدند بزرگان شرق تیره و پست

آثار ادیب الممالک فراهانی

26 اثر از مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقطعات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی