1 آن شنیدستم کز بیشه یکی شیر ژیان پی نخجیر شتابان سوی دشت و دره شد
2 دید در دره یکی گاو نر زرین شاخ که بگردن درش از سیم یکی چنبره شد
3 گاو ماهی را سنبیده سمش مهره پشت گاو گردون را شاخش زبر کنگره شد
4 زور خود را کم ازو دید و پی حیلت و فن فارس فکرتش از میمنه در میسره شد
1 شنیده ام عربان اشتران سالم را بجای اشتر گر داغ برنهند بتن
2 من اینک آن شتر سالمم که خواجه بعمد بجای اشتر گر داغ هشته بر گردن
1 خدایگانا از گرد راه موکب تو خدا گواست که شد چشم بندگان روشن
2 ورود مقدم میمونت اندر این سامان بود چو مقدم اردی بهشت در گلشن
3 تو زنده سازی در ملک داد و دانش را چنانکه باد بهاری به باغ سرو سمن
4 ولی چه سود که این بنده با هزار دریغ رهین بستر در دم درون بیت حزن
1 بیا که رشک گلستان شد است خارستان شمیم باد بهار آید از بهارستان
2 دیار ما را طغرا نگار عدل نمود بدست غیرت خود غیرت نگارستان
1 حجت الاسلام کهف الحق ملا ذالمسلمین کز درخت علم نطقش بار و فکرش بیخ شد
2 بحر علم و طور حکمت حاجی آقا محسن آنک فلک دین را لنگر و مهد زمین را میخ شد
3 آنکه بودی خادمش مریخ و تیر از این سرای در مقامی برتر از چرخ مه و مریخ شد
4 آنکه در هنگام حجت مشرک از انذار او همچو مرغی بر فراز آتش اندر سیخ شد
یکشنبه یازدهم ربیع الاول یکهزار و سیصد و هشت بود که کارگزاران حضرت مستطاب اقدس والا روحی فداه این چاکر خانزاد را در دربار آسمان مدار بخواستند تا شعرخوانی کنم سلطان علیخان که یکی از محترمین محارم خلوت و منشیان آستان اقدس آن حضرت است حاضر بود حضرت ولیعهدی روحی فداه بر سبیل مطایبه بیتی دو سه از چاکر خواستند که مشارالیه را هجا گویم و من چون اطاعت فرمان را ناگزیر بودم با اینکه هجو مردمان گفتن خاصه بزرگان را از قانون فضل و رویت خود دور میدانستم این قطعه را در همان ساعت بگفتم و همگان را باعث آفرین بر من گردید. ,
2 مهین رتبه سلطان علی خان راد که رخ سرخ بادا در این سبز کشت
3 ندانم چرا روی و خویش بود یکی همچو دوزخ یکی چون بهشت
4 روانها بیاساید از خوی نیک درونها بفرساید از روی زشت
1 تا محمد علی شه قاجار صاحب تاج گشت و غاصب تخت
2 سیل کین کند از عمارت داد پایه استوار و ریشه سخت
3 نه سرا ماند در جهان نه وثاق نه گیا هشت بر زمین نه درخت
4 بسکه بدبخت بود اهل هنر همه بستند از پناهش رخت
1 جهان فضل و کرم ای که وحش و طیر مدام به پیشگاه تو هستند در نماز اندر
2 خروس جنگل گیلان دویده با یک پای به خوان نعمت آن کیش فحل مازندر
1 گفت با جفت خویش شیخ حسن کای پری پیکر لطیف اندام
2 تا که در مستراح عبدعظیم بودم ابریق دار خاصه و عام
3 اندران مرتع خصیب مرا قوت یومیه پخته بود مدام
4 چون معاون شدم به صلحیه اوفتاده است کارها ز نظام
1 اگر از جفای محمدعلی شه بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس
2 شگفتی نباشد که در بوستانها ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس
3 حمای سلاطین و شیپور شب را بهم برزند بوق تون تاب مفلس
4 محمدعلی بوق و تیز است ازیرا ز باد است ناطق بگند است مونس