15 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم رسید لشکر نوروز واضحی از پی هم

2 دو روز فرخ توأم به یکدیگر گشتند چنانکه دولت و دین شد به یکدیگر توأم

3 لوای آل خلیل و درفش افریدون فراشتند به یک جا بر آسمان پرچم

4 ز استقامت این هردو آشکارا بین قوام دین عرب را ز شهریار عجم

1 گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم همچو دیوان نیز با چنگال و شاخ و دم نیم

2 در بلاد خود غریبم زانکه ناجنسند خلق من بحمدالله تعالی جنس این مردم نیم

3 مردم آزارند همچون افعی و کژدم، زجهل من نیازارم تنی چون افعی و کژدم نیم

4 تخت خوابم تخته تابوت موتی نیست بل زنده از حلوا نباشم مرده خوار قم نیم

1 ای برق نژاد آهن اندام مغناطیس عقول و افهام

2 جاسوس امور شرک و توحید ناموس رموز کفر و اسلام

3 پیغمبر ناطق جمادی انموزج داستان الهام

4 دانای سخنگذار بی لب سیاح جهان نور بی گام

1 چو توفیق و تایید حی قدیم بحاجی علی النقی شد ندیم

2 یکی کعبه آراست در قم که گشت پناهیده در ظل رکنش حطیم

3 بمحرابش افتد سلیمان بخاک بخاکش کشد موزه از پا گلیم

4 چو رخت سفر بست ازین خاکدان بفردوس جاوید و باغ نعیم

1 نادیده چنان مست تمنای تو گشتم کاول قدم از عمر گرانمایه گذشتم

2 اندر طلب روی تو در دوزخ محنت چون عابد گریان پی نادیده بهشتم

3 حسن تو چنان کوس طرب کوفت در آفاق کز بام درافتاد به غوقای تو طشتم

4 خاک رهت از خون بصر گل کنم امروز کز این گل پاکیزه سر شیشه سرشتم

1 دامن دل ز کف صبر رها می‌بینم هرکه عاشق شده داند که چه‌ها می‌بینم

2 تا درخشید رخ بدر من از مطلع حسن شمس روشن بر رویش چو سها می‌بینم

3 صنما چون و چرا با من مسکین بگذار که دلم فارغ ازین چون و چرا می‌بینم

4 غیر حرمان تو هر درد که رانی به دلم خویش را در ره تسلیم و رضا می‌بینم

1 تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم

2 غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی خام بودم در محبت پختم از غم سوختم

3 راه دولت را در آئین گدائی یافتم درس شاهی را ز لوح بندگی آموختم

4 از کف عیسی شراب سلسبیل اندر زدم در ره هرچه چراغ جبرئیل افروختم

1 گر صد هزار بار گدازی در آتشم پاکیزه تر شوم که زر ناب بیغشم

2 از باده امید تو مخمور و جرعه نوش وز ساغر نوید تو سرمست و سرخوشم

3 گلگون ز اشک و زرد ز غم نیلی از فراق بنگر یکی بصفحه چهر منقشم

4 گهچون دو چشم مست توبیمار و ناتوان گاهی چو طره تو پریش و مشوشم

1 دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم با مژه از چهره خوی از زلف چین برداشتم

2 دست اندر عروة الوثقای زلفش آختم وز کمند گیسویش حبل المتین برداشتم

3 پرده شرم از نگار مهربان یکسو زدم برقع ناز از جمال نازنین برداشتم

4 تا دو دستم بند شد بر گوشه دامان او دست از دامان خیرالمرسلین برداشتم

1 دانا باید ز روی فکر زند دم تا ز پس دم زدن همی نخورد غم

2 هست سخن مرد را ترازوی دانش نیست بسنجیده مرد تا نزند دم

3 جز بسخن کان ترازوی هنرستی پایه نگیرد فزونی و نشود کم

4 پس تو سخن گوی را شناخت توانی ره نبری بر شناس اخرس و ابکم

آثار ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی