1 زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز فکنده دور ز محبوب و از حبیبم باز
2 بجای آنکه چو طوطی شکر خورم ز لبش قرین ناله و افغان چو عندلیبم باز
3 چراغ بزم وصال نگار خود بودم که هجر سوخت بکام دل رقیبم باز
4 امید عافیتم نیست در خراسان چون مریض گشته پری مهربان طبیبم باز
1 دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز پیوسته بر این عاشق دلریش کند ناز
2 گه بر تنم از خامه پر نوش دهد جان گه بر دلم از نامه پر نیش کند ناز
3 گو ناز کند بر دل مجروحم از یراک نازش بکشم هر چه از اینبیش کند ناز
4 ترسم که در آیینه به بیند رخ خود را گیرد نظر از عاشق و بر خویش کند ناز
1 دلم بسته در حکم و فرمان اقدس تنم خسته از درد هجران اقدس
2 مرا دست بر سر بود خون بدامان که دستم جدا شد ز دامان اقدس
3 فتادم ز پا رفتم از دست و جانم بیکبارگی گشت قربان اقدس
4 دلم غرق خون است چون ناردانه ز هجران سیب زنخدان اقدس
1 بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش به باب حکمت و محراب علم و مسجد دانش
2 که چون مؤید عدل است دانش از در حکمت خدای جل جلاله بود مؤید دانش
3 امیر نویان والاپرنس ارفع دولت که هم مؤسس عدل است و هم معهد دانش
4 بقول حجت ظاهر بذات طیب و طاهر بعزم غالب و قاهر برأی مرشد دانش
1 داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش آبگون تیغی ز گوهر با فروغ و با درخش
2 نو عروسی تن ز خارا کرده رخت از پرنیان چادر از زرسره گلگونه از لعل بدخش
3 دولتش کابین هنر مشاطه ملکت خوابگاه دانش آیینه کرم زیور شجاعت حظ و بخش
4 قطره ای از موج او صد رود جیحون کرده غرق شعله ای از برق او صد کوه قارون کرده پخش
1 دارم سری از خیال در پیش وز درد فتاده ام به تشویش
2 کان دلبر شوخ چشم عیار رانده است مرا ز حضرت خویش
3 در خانه خود صلا زد آنگاه کفش ادبم نهاد در پیش
4 افکند ز طمراق و نازم خندید مرا بسلبت و ریش
1 ای یاد تو مرهم دل ریش افتاده ای از چه رو به تشویش
2 چون قول ببندگیت دادم پیمان شکنی نباشدم کیش
3 هر لحظه ارادتم فزون است هر دم اخلاص بیش از پیش
4 جان در قدمت نثار سازم آشفته مدار خاطر خویش
1 نه طاقتی که بماند دل من از طلبش نه جرئتی که شود تن روانه در عقبش
2 شبی به بستر من خفته بود و جان مرا نبود جرئت یکبوسه از دو لعل لبش
3 چرا روی ز پی او دلا بدین جرئت مگر تو غافلی از صلح و قهر بی سببش
4 نمود دعوی جرئت بعاشقی فرهاد که عشق کوفت سرش را بسنگ و گردابش
1 سه شنبه خواند مرا آن صنم بخانه خویش که مرهمی نهد از راه مهر بر دل ریش
2 سه شنبه گشت دوشنبه دوشنبه آدینه کنون بینم آدینه را چه آید پیش
3 از آن زمان که هلال دو هفته یعنی بدر نهفته چهره ز من از دو هفته باشد بیش
4 درین دو هفته بود گل به پیش چشمم خار درین دو هفته بود نوش در مذاقم نیش
1 فدای بدرو رخ ماه و زلف پر شکنش حلاوت لب شیرین ملاحت سخنش
2 سخن چو از لب لعلش برون شود گوئی بقند و مشک و می آمیخته است در دهنش
3 قلم چو آهوی چین است و نامه دشت ختن عبیر و غالیه بارد ز نافه ختنش
4 چه آیت است ندانم که سجده کرد بر او بهار و باغ و ریاحین و سنبل و سمنش