آخر ای ایرانیان از ادیب الممالک فراهانی غزل 72
1. آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف
از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف
...
1. آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف
از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف
...
1. روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک
عنقریب این تن بسختی جان سپارد ای ملک
...
1. روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب
چشمه ای از دور اگر بینی سرابست ای ادیب
...
1. آفرین باد بر سروش الملک
که از او عاطل است هوش الملک
...
1. امیر یا غم بدرت بکاست همچو هلال
شدی ز مویه چو موی و شدی ز ناله چو نال
...
1. آن خمیری را کز آب سلسبیل
با دم عیسی سرشته جبرئیل
...
1. ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم
این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم
...
1. ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم
با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم
...
1. بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم
رسید لشکر نوروز واضحی از پی هم
...
1. گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم
همچو دیوان نیز با چنگال و شاخ و دم نیم
...
1. ای برق نژاد آهن اندام
مغناطیس عقول و افهام
...
1. چو توفیق و تایید حی قدیم
بحاجی علی النقی شد ندیم
...