15 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند

2 نی غلط گفتم که آن دزدان بی‌ناموس و ننگ خون دل‌ها خورده، آرام دل ما برده‌اند

3 طالبان عدل و قانون را ز مرگ اندیشه نیست از برای آنکه آب زندگانی خورده‌اند

4 هرکه در جرگ فداکاران نیاید در شمار عارفانش در حساب عاقلان نشمرده‌اند

1 دلبرا عیدت خوش و فرخنده باد لعلت از عیش و طرب در خنده باد

2 گر زند خورشید لاف همسری با تو، از روی مهت شرمنده باد

3 چون حباب سرخ در جام شراب دیده بدخواهت از جا کنده باد

4 جان من از چشمه لعل لبت همچو خضر از آب حیوان زنده باد

1 درین چمن که هوار و به اهتراز آورد گل شکفته از آنروی دلنواز آورد

2 غنیمتی است مرا زندگی که رضوان باز در بهشت بروی حبیب باز آورد

3 گل و شکوفه دگرگون نموده پنداری نشانی از رخ محبوب جانگداز آورد

4 زمین عجایب تاریخی آشکار کند جهان حقیقت هر عیش بر مجاز آورد

1 بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود دل رها از درد و تن دور از گرانجانی شود

2 روزی آید کان پری با من نشیند روبرو از وصالش مشگلم مایل به آسانی شود

3 لعل شیرینش ببوسم چون شکر تا بامداد دامنم از بوسه پر یاقوت رمانی شود

4 وقت صحبت آنچنان مستش کنم کاندر نشاط لاله اش همرنگ می از راح ریحانی شود

1 از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد بانگ انااللهی از آن ارض مقدس می‌رسد

2 گرچه نیارد یاد من آن لعبت آزاد من از دوریش فریاد من بر چرخ اطلس می‌رسد

3 تا رفتم از آن گلستان کردم وداع دلستان زخمم به دل نیشم به جان از خار و از خس می‌رسد

4 در محبس هجرش منم کز اشک تر شد دامنم از قسمت جان و تنم زندان و محبس می‌رسد

1 ازین مکتوب دانستم که دلدارم غمی دارد چو زلف خود شبی تاریک و روز درهمی دارد

2 چرا نالد ز غم ماهی که بر تخت شهنشاهی ز جم جام، از خضر لعل، از سلیمان خاتمی دارد

3 نفرساید ز فرعون آنکه در جیش ید بیضا نیندیشد ز جادو آنکه اسم اعظمی دارد

4 اگر غم فی المثل افراسیابستی چه باک آنرا که اندر لشکر حسن از محبت رستمی دارد

1 باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد ابر فروردین نثار از در منثور آورد

2 چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد

3 آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته آن یکی فیروزه از کان نشابور آورد

4 نرگس اندر باغ دارد کاسه زرین بکف جام جم گوئی به شادروان شاپور آورد

1 پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد دل در ایوان نظر از پی دیدار آمد

2 از رخ پردگیان حرم حسن و عفاف پرده افتاد و رخ دوست پدیدار آمد

3 سرو بی کفش و کله مست خرامید به باغ گل برهنه تن و بی پرده به گلزار آمد

4 ای زلیخای جوان زال نوان را بنگر به خریداری یوسف سوی بازار آمد

1 چو مجلس وکلا را ملک مؤسس شد ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

2 عنایت شه و بخشایش ولیعهدش دل رمیده ما را انیس و مونس شد

3 ز فخر طعنه بمینو زند بهارستان که طاق ابروی یار منش مهندس شد

4 درین چمن قد رعنای سرو و چهره گل فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

1 مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد نایب السلطنه با داد خداداد آمد

2 بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد

3 ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد

4 آمد اندر مه دی با نفس فروردین چون گل و میوه که اندر مه خرداد آمد

آثار ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی