دور باد از من از ادیب الممالک فراهانی غزل 24
1. دور باد از من و یارانم خونریز نبرد
که تنم از آن به شکنج است و دلم پر غم و درد
...
1. دور باد از من و یارانم خونریز نبرد
که تنم از آن به شکنج است و دلم پر غم و درد
...
1. چینیان باک مدارید و دل آسوده شوید
هم به پیروزیتان باد و اقبال نوید
...
1. در بند اسیری ندهم هرگز تن
ور تفته شوم بکوره همچون آهن
...
1. ای دختر خوبرو بدین طبع بلند
از بام سپهر بر جهانی تو سمند
...
1. ای حضرت بودا و خداوند جهان
پا مال غم است مسقطالراس شهان
...
1. سحر بشارتم از دور مهر و ماه آمد
که گاه جشن همایون پادشاه آمد
...
1. آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد
جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد
...
1. خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد
زآنکه بیمار است و طبعا میل بر دشنام دارد
...
1. آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد
چامه ای آکنده از دشنام خود درخواست کرد
...
1. مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد
موکب شاه جوانبخت ز ره بازآمد
...
1. وزرا پاسبان پادشهند
وزرا خسروان بی کلهند
...
1. هر زمان غره شوال ز در بازآید
فال نیکی است که از دور قمر بازآید
...