1 حسینا دولتی جاوید و عمری جاودان بادت جهانرا گنجهای شایگانی رایگان بادت
2 بکوری چشم عین الدوله و ادبار میرآخور فریمان ز فرمان اسب دولت زیرران بادت
3 نفوذ امرت از صحرای ز یدر باد تا بیدر مسخر از خراسان تا حدود سیستان بادت
4 ببام از گلرخان هندو چینت باد نوبت زن بجام از خون دشمن باده چون ارغوان بادت
1 نه عمر رفته دگر باره آید اندر دست نه تیر چون ز کمان جست آید اندر شست
2 چو عمر رفته نیاید بدست آن بهتر که در حوادث آینده خفته باشی و مست
3 ترا ز خواب چهل ساله ننگ و عار مباد از آن که دامن خوابت بمرگ در پیوست
4 بخسب تا ببینی ز انقلاب زمان ستارها شده تاریک و آسمانها پست
1 در دلم جز هوای اقدس نیست و اندران باغ جای هر خس نیست
2 غیر را ره در این سرا نبود خانه از او است از دگر کس نیست
3 قله قاف جای سیمرغ است آشیان کلاغ و کرکس نیست
4 غیر قدش که شد معدل حسن اختری در سپهر اطلس نیست
1 شنیدم کودکی گفتا به همشاگرد خود یارب بمیرد این معلم کز جفایش جان ما بر لب
2 بگفتش سودنی زین کار زیرا دیگری آید بجایش گر فرج خواهی بگو ای کاشکی امشب
3 شکستی تخته تعلیم و بابا رفتی از دنیا بر افتادی الف تا باء و ویران گشتی این مکتب
4 مرو شو لوح قانون تا نخواند مر ترا قاضی مکن انگشت در سوراخ و راحت باش از عقرب
1 عجبی نیست مر آن آیت ربانی را گر کند زنده ز نو حکمت لقمانی را
2 ای بتاریک شب کفر برافروخته باز پدرت در ره دین شمع مسلمانی را
3 اگر آن آیت رخشنده هویدا نشدی کس نخواندی زورق آیت فرقانی را
4 تو از آن شاخ برومند بزادی که ز فضل درس توحید دهد نخله عمرانی را
1 تقدیم دوست کردم تصویر خویشتن را تا جای من ببوسد آن روی چون سمن را
2 ای عکس چهره من چو میرسی به کویش در پای او افشان یکباره جان و تن را
3 زان طره معنبر کان ماه ار بچنبر بستان بجای شکر بوسی از آن دهن را
4 گر آن پری شمایل باشد بمهر مایل در گردنش حمایل کن دست خویشتن را
1 تقدیم دوست کردم قرقاول محبت کز وی شنید مغزم بوی گل محبت
2 ای خرم آنزمانی کاندر حضور آن شه جوشد صراحی دل از غلغل محبت
3 پای نشاط کوبم اندر بساط رفعت دست امید یازم در کاکل محبت
4 دهقان خمیر ما را از گندمی سرشته است کاندر بهشت روئید از سنبل محبت
1 غلام همت آنم که خاک عشق سرشت مرید فکرت آنم که راه انس نبشت
2 خوشا دیار محبت که اندر آن وادی طراز کعبه شود فرش عاکفان کنشت
3 مکن ملامت و آزار بندگان خدای که باغبان نه برای تو این درخت بکشت
4 تو جامه پوش و بدرزی مدار بحث و مپرس که بافت دیبه آن یا که تار و پودش رشت
1 چکیده لعل معروق به صفحه سمنت و یا ز رشحه می سرخ گشته پیرهنت
2 بطرف دامنت آلوده خون مگر صنما خدا نکرده گریبان گرفته خون منت
3 شنیده ام که گلستان شده است لاله ستان ز بسکه دست قدر لاله کاشت در چمنت
4 عقیق سوده است از سیم ساده ریخت و یا عصاره گل سوری چکد ز نسترنت
1 مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد موکب شاه جوانبخت ز ره بازآمد
2 خسروان جمله نهادند کله بر در شاه وین ملک با سپه و چتر و کله بازآمد
3 ای گنهکاران خیزید و شتابید که شه پی بخشایش هرگونه گنه بازآمد
4 در رکاب ملک آن داور فرخنده که هست حامی کشور سالار سپه بازآمد