1 لسان را سحر در طی لسانست مه و خورشیدش اندر طیلسانست
2 عروس فضلش اندر حجله طبع چو در فردوس خیرات حسانست
3 لسانا ای که کلک در فشانم بمدحت جاودان رطب اللسانست
4 توئی آنکس که تیغ خامه ات را دل سنگ پریرویان فسانست
1 ابوالفتح اسکندری گفته است کلامی بلفظ دری گفته است
2 مپندار کز گفته آدمی است که این داستان را پری گفته است
3 ابوالفتح اسکندری این کلام به نطق و بیان حری گفته است
4 چنین شعر موزون و سحر حلال به اعجاز پیغمبری گفته است
1 غلام همت آنم که خاک عشق سرشت مرید فکرت آنم که راه انس نبشت
2 خوشا دیار محبت که اندر آن وادی طراز کعبه شود فرش عاکفان کنشت
3 مکن ملامت و آزار بندگان خدای که باغبان نه برای تو این درخت بکشت
4 تو جامه پوش و بدرزی مدار بحث و مپرس که بافت دیبه آن یا که تار و پودش رشت
1 مطرب ساوجبلاغ زاغ و کلاغ است بربط و طنبور آن صدای الاغست
2 شوره گز و تنگز و سپند و شتر خار سرو و گل و یاسمین و لاله باغست
3 در بر صحرا ز برف دیبه اکسون در شب یلدا ز چشم گرگ چراغست
4 هرکه به ساوجبلاغ کرد اقامت چون نگری مبتلا بخبط دماغست
1 تقدیم دوست کردم قرقاول محبت کز وی شنید مغزم بوی گل محبت
2 ای خرم آنزمانی کاندر حضور آن شه جوشد صراحی دل از غلغل محبت
3 پای نشاط کوبم اندر بساط رفعت دست امید یازم در کاکل محبت
4 دهقان خمیر ما را از گندمی سرشته است کاندر بهشت روئید از سنبل محبت
1 همی بنازد ملک و هی ببالد بخت بزیر سایه دارای تاج و داور تخت
2 ملک مظفر دین شهریار ملک آرای که تخم داد پراکنده و جان کین پرهخت
3 هم از اتابک اعظم که دست فکرت وی بهر دقیقه گشاید هزار عقده سخت
4 مهام مملکت آراسته بزور خرد درخت دولت پیراسته به نیروی بخت
1 در دلم جز هوای اقدس نیست و اندران باغ جای هر خس نیست
2 غیر را ره در این سرا نبود خانه از او است از دگر کس نیست
3 قله قاف جای سیمرغ است آشیان کلاغ و کرکس نیست
4 غیر قدش که شد معدل حسن اختری در سپهر اطلس نیست
1 چو پنچ و بیست ز سال هزار و سیصد رفت از آنزمان که به یثرب ز مکه احمد رفت
2 سر آمد حکما محسن بن بوالقاسم به میهمانی حق سوی خوان سرمد رفت
3 به سوق روضه رضوان روان پر نورش بباغ خلد در آن عالم مخلد رفت
4 ز بیت رفعت و تمجید صدر و ضرب شکست ز جمع حکمت و توحید اسم مفرد رفت
1 چکیده لعل معروق به صفحه سمنت و یا ز رشحه می سرخ گشته پیرهنت
2 بطرف دامنت آلوده خون مگر صنما خدا نکرده گریبان گرفته خون منت
3 شنیده ام که گلستان شده است لاله ستان ز بسکه دست قدر لاله کاشت در چمنت
4 عقیق سوده است از سیم ساده ریخت و یا عصاره گل سوری چکد ز نسترنت