زمانه کرد در از ادیب الممالک فراهانی غزل 60
1. زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز
فکنده دور ز محبوب و از حبیبم باز
...
1. زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز
فکنده دور ز محبوب و از حبیبم باز
...
1. دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز
پیوسته بر این عاشق دلریش کند ناز
...
1. دلم بسته در حکم و فرمان اقدس
تنم خسته از درد هجران اقدس
...
1. بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش
به باب حکمت و محراب علم و مسجد دانش
...
1. داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش
آبگون تیغی ز گوهر با فروغ و با درخش
...
1. دارم سری از خیال در پیش
وز درد فتاده ام به تشویش
...
1. ای یاد تو مرهم دل ریش
افتاده ای از چه رو به تشویش
...
1. نه طاقتی که بماند دل من از طلبش
نه جرئتی که شود تن روانه در عقبش
...
1. سه شنبه خواند مرا آن صنم بخانه خویش
که مرهمی نهد از راه مهر بر دل ریش
...
1. فدای بدرو رخ ماه و زلف پر شکنش
حلاوت لب شیرین ملاحت سخنش
...
1. نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ
نونهال مرا سپهر کند از بن بطرف باغ
...
1. باست و قاف محاکم قضیب استیناف
چنان سپوخت که دیگر نه است ماند و نه ناف
...