1 ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین آن بصافی بی نظیر و این بخوبی بی قرین
2 آن یکی افتاد از کالسکه اندر آستان وین به بزم نصرة الدوله برفت از آستین
3 آن یکی انگشتری را حضرت والای راد داده بهر زیب دست ساعدالملک مهین
4 و آن دگر همزاد لعل فرخ میراجل در صفا و راستی مانند نای حور عین
1 شب ولادت فیروز شه مظفر دین چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین
2 نشسته نیر دولت بصدر و گشته بپای وزیر و عارض و سالار و حاجب و نوئین
3 چنانکه در بر خورشید آسمان بینی سهیل و مشتری و تیر و زهره و پروین
4 دمید از دل گلهای آتشین آنشب به چرخ تافته پیکان و آخته ژوبین
1 فاق العواهل صاحب الایوان فکانه کسری انوشروان
2 خسرو ایران فراشت سایه بکیوان یا که انوشیروان نشسته در ایوان
3 لاغروان فاق الملوک بفضله و سما بحکمته علی لقمان
4 بر ملکان چیره شد بدانش و نشگفت ز آنکه بحکمت فزونتر است ز لقمان
1 گوهر خاوری است این دیوان که بود رشک گوهر عمان
2 نامه ای در ضیا چو مهر منیر چامه ای در صفا چوآب روان
3 اثر کلک دانش است که یافت چون خضر ره بچشمه حیوان
4 بحر همت پرنس صلح طلب میر نویان فیلسوف جهان
1 ای فتنه کفر و خصم ایمان غارتگر کافر و مسلمان
2 دیدار تو آفت خرد شد چو بسمله در فرار شیطان
3 یا زهر هلاکی از دو بادام جانداروی مرگی از دو مرجان
4 حصنی است بگرد جان ز عشقت ستوارتر از دز اسدخان
1 سخت باشد خزان سرو و سمن خاصه در چشم بلبلان چمن
2 ای دریغا که شام تیره ما بغم و غصه بود آبستن
3 نوجوان میرزا حسین خان آنک داشت خوی بدیع و خلق حسن
4 تنش آراسته بفضل و کمال مغزش انباشته بدانش و فن
1 ابوالکمال کمالی خدایگان سخن به پیکر قلمت جای جان کرده سخن
2 اگر نه کلک تو طرح سخن درافکندی بر اوفتادی ازین مملکت نشان سخن
3 توئی که کلک تو همواره ارمغان آرد طبق طبق گل سوری ببوستان سخن
4 چو خامه در پی مدحت بنامه پویه کند کجا گرفت تواند کسی عنان سخن
1 کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن آنچه اندر کعبه می جستی در اینجا جستجو کن
2 کعبه می آید به استقبال مشتاقان کویش هرچه می خواهد دلت از کعبه اینک آرزو کن
3 در منای عشق یعنی درگه جانان فنا شو از سرشگ دیده یعنی زمزم غیرت وضو کن
4 در نماز ار سجده باید سر بنه بر خاک پایش ور وضو شاید دل از آلایش تن شستشو کن
1 چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران وندرین برج است واله هوش برنایان و پیران
2 هر کجا حصنی است استحکام آن از برج باشد حصن ایران شد ز استحکام برج امروز ویران
3 برج ما گاهی بترکی باشد و گاهی به تازی برج ترکی زان ملت برج تازی از وزیران
4 هر وزیری سازد اندر سایه هر برج باغی ایمن از سرمای تشرین ماه و گرمای جزیران
1 اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن روز و شب با جفت خود پرخاشجوی اندر سخن
2 هرچه زن گوید خلاف آن کند پیوسته شوی و آنچه شو خواهد بعکس آن کند همواره زن
3 زن برغم شو شب نوروز را گوید که هین روز عاشوراست باید بر دریدن پیرهن
4 وز لجاج زن بروز روزه شو گوید بعمد لیلة الفطر است باید باده نوشم در چمن