1 چندان که دلم پیش تو می سوزد بیش جوز تو زیاده می شود بر دلاریش
2 آری چه عجب تو آتش و او هیمه تا او نسوزد پیش تو افروزی بیش
1 آن غنچه که عالمی ازو در تاب است در گلشن یزد مثل او نایاب است
2 پژمرده بود غنچه که بی آب بود این نادره غنچه تازه بی آب است
1 ای آن که روی به کوی بیداد گرم چون باز آیی مپرس اینجا خبرم
2 جایی دگرم بجو که تا آمدنت خواهد برون اشک به جای دگرم
1 ای با مهرت سرشته آب و گل من صد شکر که بردی دل غم حاصل من
2 تا در سر زلف تو ندیدم دل را حقا که بجای خود نیامد دل من
1 مرغ دل من هم به رو هم بال افکند حال تو دل مرا بدین حال افکند
2 بس بود برای بردن دل، چشمت از بهر چه خال را بدنبال افکند
1 نقش رخ او ز چشم بینا نرود وین چشمه آب عکس اصلا نرود
2 آینه صورت جهان دیگریم نقشی که درآید به دل ما نرود
1 رفتن نتوان به کوی آن کافر کیش از بس که گلست ره به خون دل خویش
2 آری مثل ست این که هر شخصی را هرچیز که در دل است می آید پیش
1 صد رخنه به دل هر دمم از صد نیش است من خوش دل ازین که راحتی در پیش است
2 روشن بود این برهمه کاندر خانه گر روزن پیش روشنایی بیش است
1 وصل تو به سیم و زر نکرد حاصل وز گریه و زاری نشود حل مشکل
2 را هم بستند رو به هر جا کردم من ماندم و راهی که ز دل هست به دل
1 ای باد صبا واله و شیدا بر تو کامی ز ثری تا به ثریا بر تو
2 ماننده آن پری که در شیشه کنند تنگ است فضای چرخ مینا بر تو