از من برگشت یار از ابوالحسن فراهانی رباعی 157
1. از من برگشت یار من بی سببی
پر کرد ز خون کنار من بی سببی
1. از من برگشت یار من بی سببی
پر کرد ز خون کنار من بی سببی
1. ای چشم مرا چشم گهربار از پی
دارد چشم تو چشم بسیار از پی
1. رفتی رفتی از دل پر خون رفتی
از غمکده سینه محزون رفتی
1. در دایره اهل هوس جا کردی
کردی چندان که خویش رسوا کردی
1. ظاهر بینان که دم زنند از یاری
زنهار که یار خویششان نشماری
1. ای خواجه مکن فخر به مال دگری
عیب ست توانگری به مال دگری
1. روزی که برغم چرخ مهمان منی
آباد کن کلبه ویران منی
1. از سینه خیال قد آن سروسهی
چون رفت ای اشک زحمت من چه دهی
1. من کرده ام از هر مژده یی دریایی
او ساخته بزم غیر را مأوایی