1 در طره چون شبش دل شعله مثال عاشق چون دید کرد نزدیک خیال
2 رفت از دنبال آتش اندر شب راه هرگز عاقل نرفته ست از دنبال
1 هجوم نگذارد از کف ای مایه بخل دامان ترا چنان که تو دامن بخل
2 از ننگ نمیکنی نهان بخل از خلق از بخل بود ترا نهان گردن بخل
1 اشکم همه صرف شد در اندیشه ی دل خونم همه سوخت در رگ و ریشه ی دل
2 القصه چنان شرم که نتوانم کرد پیمانه ی دیده را پر از شیشه ی دل
1 دی توبه به امر دوستی بشکستم وامروز بتوبه کردن از غم رستم
2 چون عضو شکسته ی که بد بسته شود بشکستم توبه را و از نو بستم
1 دایم ز تو من کرانه ای میجستم زیبارویی یگانه ای میجستم
2 از بخشش بی جای تو مجنون گشتم رنجیدن را بهانه ای میجستم
1 گفتی که چرا بداخترت میگفتم میگفتم وزین همه بترت میگفتم
2 رو پای زنت ببوس کز همت او شاخی داری ورنه خرت میگفتم
1 از بس که زالفت خسان خون خوردم تنهایی را چو یاد کردم مردم
2 تا سایه بنا شدم بهر جا رفتم با خود بختی سیه تر از شب بردم
1 هر چند که سعی در رضایت کردم حاصل نشد و فزود داغ و دردم
2 زین بس گیرم سنگ و زنم بر سینه گیرم که دل تو را بدست آوردم
1 چون مهر سفر به هفت کشور کردم رو زان تا شب ز خاک بستر کردم
2 شب ها تا روز خاک بر سر کردم تا سجده آستان دلبر کردم
1 ای آن که روی به کوی بیداد گرم چون باز آیی مپرس اینجا خبرم
2 جایی دگرم بجو که تا آمدنت خواهد برون اشک به جای دگرم