1 عیب ست بد اب پاک شوینده عیب صاحب هنری همچو تو گوینده عیب
2 گویند که جویای منی دوری نیست من سر تا پا عیب و تو جوینده عیب
1 اول طلب بخت بلندی باید وانگه ز لب تو نوش خندی باید
2 از بزم مرانم چو نشستی با غیر کای صحبت گرم را سپندی باید
1 رفتی رفتی از دل پر خون رفتی از غمکده سینه محزون رفتی
2 نیکو کردی که در دلم نشستی این خانه شکسته بود بیرون رفتی
1 ای آن که به حسن و حسن صوتی ممتاز زیبد که کنی بر همه عالم ناز
2 تو بهتری از یوسف و داود بلی داود نداشت حسن و یوسف آواز
1 ای آن که به جز غم تو دل خواهم نیست الا سرکوی تو نظر گاهم نیست
2 از معجز عشق هرچه داری در دل میدانم اگرچه در دلت راهم نیست
1 دل وصل تو خواهد ز من ای مهر گسل من وصل تو جویم ز دل بی حاصل
2 القصه که مردم به تمنای وصال دل دامن من گیرد و من دامن دل
1 آن دل که هوس داشت اسیر همه کس دادیم به دست دستگیر همه کس
2 اول همه او شدیم و از رشک آخر خود را بردیم از ضمیر همه کس
1 یک ذره ز خاک پای آن ماه طراز گر زان که به دستت افتد ای محرم راز
2 در چشم تر انداز که پیش از من و تو گفتند نکویی کن و در آب انداز
1 از دلبر من حدیث گرمی سخنی ست ورهست دمی بهر فریب چو منی ست
2 گر میش چو گرمی نگاه است که نیست ورهست به قدر چشم بر هم زدنی ست
1 در چیدم دوش از خلایق دامن بستم بر هرکه داشتم راه سخن
2 القصه که من بودم و بخت سیهم او نیز به خواب رفت من ماندم و من