1 عاشق شب وصل یار هم درد کشد بار غم چرخ ناجوانمرد کشد
2 خورشید گرفته در بغل صبح هنوز که جامه درد که نفس سرد کشد
1 روزی که برغم چرخ مهمان منی آباد کن کلبه ویران منی
2 هر لحظه چرا میل برفتن داری ای جان جهانیان مگر جان منی
1 دانی زچه شد و قف تعرض جانت دندان نشکستند سخن دامانت
2 دانند که وقت شعر خواندن شکنند از شعر کلوخ چین خود دندانت
1 هرچند پسر مرتبه عالی افتاد بی بندگی پدر کجا یافت مراد
2 کم عمری ابر را همین است سبب کز دریا ز او و برزخ وی افتاد
1 حوری که به زعم او چو او نایاب است زیباتر از آفتاب عالم تاب است
2 میگفت کسی چو غنچه دارم حق است غنچه است ولیک غنچه سیراب است
1 دی با کوری کش از خسان می بینم وز بد نفسان و واپسان می بینم
2 گفتم که بگو هیچ توانی دیدن گفتا آری عیب کسان می بینم
1 از گریه اگر چه یار همدم نشود آن نیست کزو سوز دلی کم نشود
2 از گریه ابر خار خشک اندر باغ ز آتش برهد اگرچه خرّم نشود
1 گفتی چشمم از چه خضبال است ای دوست بشنو اگرت میل جواب است ای دوست
2 از همت تست چشمم از خون رنگین رنگینی ابر از آفتاب است ای دوست
1 از دیده زهاد اگر زود آید چون در غم عشق نیست بی سود آید
2 هر گریه اگر قبول معبود آید طاعت بود آن گریه که از دود آید
1 ای شعر تو چون حسن سراپا همه زیب از جان و دل سخنوران برده شیکیب
2 در اشعار تو طرفه سوزی دیدم آری ز غریبان نبود سوز غریب