1 چشم زین پیش ای بت خورشید جناب راضی بودی که بیندت گاه به خواب
2 اکنون اگرت دمی به بیند گرید آخر چشمم برون آمد از آب
1 ای شاهد جود از تو در زیر نقاب میمیری اگر نان تو ببینند به خواب
2 از غایت امساک اگر میل کشند بیرون ناید ز چشم بی آبت آب
1 شعری که ازو گرفت نه گردون زیب بد گویم هیهات مبادام نصیب
2 آخر چه توان گفت که میگوید نیست در عالم خاک زاده قدس غریب
1 ای شعر تو چون حسن سراپا همه زیب از جان و دل سخنوران برده شیکیب
2 در اشعار تو طرفه سوزی دیدم آری ز غریبان نبود سوز غریب
1 عیب ست بد اب پاک شوینده عیب صاحب هنری همچو تو گوینده عیب
2 گویند که جویای منی دوری نیست من سر تا پا عیب و تو جوینده عیب
1 تا روشن شد دیده ام از رقعه دوست چون غنچه ز خرمی نگنجم در پوشت
2 جبریل امین آمده یا قاصد یار این رقعه آیه رحمت است یار رقعه ی دوست
1 فردا که حیات تازه گیرند اموات خورشید پرستان همه یابند نجات
2 گر عذر پرستش خود ایرا گویند کای را قبسی شمرده ایم از قبسات
1 مشک است به گرد نقطه پرگارت وز خوی شبنم نشسته بر رخسارت
2 با ساحر چشم دود بنمود و به خار از آب لبان و آتش رخسارت
1 گویند کسان جمله چه هشیار و چه مست پیوستن شیشه نیست ممکن چوشکست
2 حیرت دارم از شیشه دل که چرا هرچند شکست باز با او پیوست
1 چون شیشه شکسته شد بهرحال که هست پیوستن آن به یکدگر ندید دست
2 وین طرفه که شیشه های دل را با هم تا نیست شکستگی نشاید پیوست