1 دی شاه بتان با رخ رنگین می رفت بی اسب و پیاده نغز و شیرین می رفت
2 شکر ز لبش به پیل بالا می ریخت وز مستی و بیخودی چو فرزین می رفت
1 شاها چو فلک عُلسو رای تو نداشت پایاب ستیزه جفای تو نداشت
2 با پای تو گرچه شد بسی دست آویز هم دست بداشت زانک پای تو نداشت
1 چشم تو که ابروی کمانکش دارد در هر مژه ای هزار ترکش دارد
2 زنهار برات ما مفرمای برو با عارضت افکن که خطی خوش دارد
1 ای باده،کدام دایگان پروردت جانت به سزا بود،که خدمت کردت؟
2 ای آب حیات،بنده آن خضرم کز ظلمت آن گور برون آوردت
1 بر طرف مه آن طره شبرنگش بین صد تنگ شکر در شکر تنگش بین
2 در آتش رخ بی گنه آن هندو را آویخته یارب دل چون سنگش بین
1 بر خال تو جز حال تبه نتوان داشت وین خیره کسی را به گنه نتوان داشت(؟)
2 زنجیر سر زلف تو هر دل که بدید در سینه به زنجیر نگه نتوان داشت
1 ای خیل ستارگان سپاه و حشمت دوران فلک زبون تیغ و قلمت!
2 عالم همه چیست پیش تو؟ مشتی خاک وان نیز همه فدای خاک قدمت!
1 باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت
2 زلفش به تلطف آب عطاران برد چشمش به کرشمه خون میخواران ریخت
1 ماییم که رسم ملک جمشید نهیم وز بهر ذخیره صیت جاوید نهیم
2 از جدی و حمل به بزم بریان سازیم بر خوان حمل قرصه خورشید نهیم
1 در پیش کمان گروهه شاه قزل خورشید به سجده اوفتد خوار و خجل
2 زیرا که نهند داغ کفرش بر دل گر گوید:من از آتشم،او از گل