1 تا چند ازین حبله و زراقی عمر تا چند مرا جرعه دهد ساقی عمر
2 حقا که من از ستیزه جرعه غم چون جرعه به خاک ریزم این باقی عمر
1 ای باد بیا و بوی گلزار بیار دی بلبل مست ناله زار بیار
2 ای سبزه گرت ملک چمن می باید پروانه مطلق ز خط یار بیار
1 ای زلف درازت اصل گمراهی ازو در معرض فتنه مرغ تا ماهی ازو
2 بر خسته دلم که هست آگاهی از او چندین چه کنی جور چه می خواهی از او
1 این خط که همی رخ تو را آراید طوطی ست که بر بوی شکر می آید
2 گر دل بخری،شکر فروشی،شاید: زان پیش که طوطی شکرت بر باید
1 تا ظن نبری که شاه رنجور شود یا راحت و صحت از تنش دور شود
2 گردی که از آن عارضه بر دامن اوست چندان باشد که چشم بد کور شود
1 ای دوست،قلم بر سخن دشمن کش! وندر شب تاریک می روشن کش!
2 دیوانگیا، خیز و سر از جیب برآر! عقلا، بنشین و پای در دامن کش!
1 شیرین دهنش چو در سخن می آید در شیوه گری شکن شکن می آید
2 می گوید چشمی که درو می نگرد از حسرتش آب در دهان می آید
1 هر چند که میل تو سوی بیدادی ست یک ذره غمت به از جهانی شادی ست
2 از ما گله می کنی و لیکن ما را از بندگی تو صد هزار آزادی ست
1 دوش این خردم نصیحتی پنهان گفت در گوش دلم گفت و دلم با جان گفت:
2 با کس غم دل مگوی زیرا که نماند یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.
1 از عشق تو در تنم روان می سوزد شرحش چه دهم که بر چه سان می سوزد؟
2 از ناله چو چنگم رگ تن پی گسلد وز گریه چو شمعم دل و جان می سوزد