می خواهم و مطرب و دلارام از ظهیر فاریابی رباعی 73
1. می خواهم و مطرب و دلارام و ندیم
این است طبیعت من از چرخ مقیم
1. می خواهم و مطرب و دلارام و ندیم
این است طبیعت من از چرخ مقیم
1. ماییم که رسم ملک جمشید نهیم
وز بهر ذخیره صیت جاوید نهیم
1. ای دل مشو اندر خط این خوش پسران
هر عشوه که زلفشان فروشد مخر آن
1. ای باد ز غصهای که خون پاشَد از آن
با یار مگو که تنگدل باشد از آن
1. گفتی چو بماندی از شراب آوردن
مستی به تو می نیست صواب آوردن
1. بر طرف مه آن طره شبرنگش بین
صد تنگ شکر در شکر تنگش بین
1. کو دیده که خون جگر آرم با او
یا صبر که روزی به سر آرم با او
1. ای زلف درازت اصل گمراهی ازو
در معرض فتنه مرغ تا ماهی ازو
1. شاها،ملکان ملک سپارند به تو
وز بیم تو خان و مان گذارند به تو
1. ای ورد ملایکه دعای سر تو
سر نیست زمانه را به جای سر تو
1. ای دوست نبودیم و نیم خوش بی تو
شد... خود بلاکش بی تو
1. گر عارضه ای روی نمودت ای شاه،
خوش باش کزو نیافت نقصان به تو راه!