1 معشوقه چو سر بکردبا باد چو گل تن با همه کس به وصل درداد چو گل
2 چون غنچه کشیده داشت دامن یک چند و امروز به دست هر کس افتاد چو گل
1 گه شانه زبان در خم گیسوت کشد گه آینه روی سخت در روت کشد
2 سرمه که بود که آید در چشمت؟ یا وسمه که او کمان ابروت کشد؟
1 ای شب،نه ز زلف اوست بر پای تو بند پس دیر و دراز درکشیدی تا چند؟
2 وی صبح، تو نیستی چو من عاشق و زار من می گریم بس است باری تو بخند!
1 نه برگ شکایت از تو گفتن دارم نه طاقت درد دل نهفتن دارم
2 آگنده چو غنچه گشتم از غم دریاب کز تنگ دلی سر شکفتن دارم
1 گر عارضه ای روی نمودت ای شاه، خوش باش کزو نیافت نقصان به تو راه!
2 زین پس بودت فزونی حشمت و جاه زیرا که پس از محاق بفزاید ماه
1 نامد دل ضایع شده با دست هنوز بر تخت وصال دوست بنشست هنوز
2 آنانک شراب وصل با ما خوردند هشیار شدند و ما چنین مست هنوز
1 کو دیده که خون جگر آرم با او یا صبر که روزی به سر آرم با او
2 کو شیفته ای و تیره روزی چون من تا در غم او دمی بر آرم با او
1 دی بر ورقی که آن ز اشعار من است جانی دیدم که آن نه گفتار من است
2 دل گفت قلم تراش بر گیرو بکن ! گفتم آری کندن جان کار من است!
1 در دست غم تو بودم ای سرو بلند شبها به امید روز شادی خرسند
2 محرومی دینه من از خدمت تو صد ساله غمم ذخیره در پیش افکند
1 اندر هوس تو صرف شد عمر دراز در عشق تو کس نباشدم محرم راز
2 خود را ز تو در دلم بجایی است که من گر می طلبش کنم نمی یابم باز