دوش این خردم نصیحتی از ظهیر فاریابی رباعی 25
1. دوش این خردم نصیحتی پنهان گفت
در گوش دلم گفت و دلم با جان گفت:
1. دوش این خردم نصیحتی پنهان گفت
در گوش دلم گفت و دلم با جان گفت:
1. ای خیل ستارگان سپاه و حشمت
دوران فلک زبون تیغ و قلمت!
1. از رایت تو نور ظفر می تابد
کس نسیت که از رای تو سر می تابد
1. آن خط که به گرد آن دهن می گردد
گویی که بنفشه بر سمن می گردد
1. خسرو چو به خرمی قدح بر دارد
وز ابر بیان در معانی بارد
1. چشم تو که ابروی کمانکش دارد
در هر مژه ای هزار ترکش دارد
1. گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
1. با عشق تو در جهان غم نان که خورد؟
با درد تو اندیشه درمان که خورد؟
1. بلبل چو ز عشق گل فغان در گیرد
از شعله آه من جهان درگیرد
1. از عشق تو در تنم روان می سوزد
شرحش چه دهم که بر چه سان می سوزد؟
1. دی چشم تو را سِحر مطلق می زد
مکر تو رهِ گنبد ارزق می زد
1. گه شانه زبان در خم گیسوت کشد
گه آینه روی سخت در روت کشد