عناب لبت رنگ زخم بر بوده از ظهیر فاریابی رباعی 13
1. عناب لبت رنگ زخم بر بوده ست
عنابی چشم من از آن نغنوده ست
1. عناب لبت رنگ زخم بر بوده ست
عنابی چشم من از آن نغنوده ست
1. شاها،ز تو کار ملک ودین بانسق است
دریا ز خجالت کفت در عرق است
1. می را که همیشه با خرد دندان است
هم اوست که مونس خردمندان است
1. دی بر ورقی که آن ز اشعار من است
جانی دیدم که آن نه گفتار من است
1. هر چند که میل تو سوی بیدادی ست
یک ذره غمت به از جهانی شادی ست
1. گر یار بداندی کِم اندر دل چیست
یا گفت بیارمی که دلدارم کیست
1. در پرده خوشدلی کسی را راهی ست
کو را سروکار با چو تو دلخواهی ست
1. بر خال تو جز حال تبه نتوان داشت
وین خیره کسی را به گنه نتوان داشت(؟)
1. شاها چو فلک عُلسو رای تو نداشت
پایاب ستیزه جفای تو نداشت
1. ایزد عَلَم فتح برای تو فراشت
دولت همه صورت مراد تو نگاشت
1. بر کرده چو مه سر از گریبان می رفت
در دامن خورشید خرامان می رفت
1. دی شاه بتان با رخ رنگین می رفت
بی اسب و پیاده نغز و شیرین می رفت