خورشید صدور عصر،صدرالدین از ظهیر فاریابی قطعه 37
1. خورشید صدور عصر،صدرالدین
بی لطف تو جان عدوی تن باشد
...
1. خورشید صدور عصر،صدرالدین
بی لطف تو جان عدوی تن باشد
...
1. خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین
که عقل محض سلیمان ثانیت خواند
...
1. صدر صدور مشرق و مغرب نظام دین
بر رقعه کمال تو شاهان پیادهاند
...
1. ای خداوندی که خاک درگهت را ز اعتقاد
خستگان تیر محنت نوشدارو کردهاند
...
1. گر امین را به ولی عهد ملک
در سرا پرده عز پروردند
...
1. ای گشته جهان جان ز مدحت
همچون لب دلبران پر از قند
...
1. ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت
دیدبانان افق را دیده ها حیران کند
...
1. ای قضا صولتی که در عالم
آنچه حکمت کند قدر نکند
...
1. پناه ملت و راعی خلق نصرة دین
تویی که چرخ به نام تو نامدار شود
...
1. عماد دولت ودین صدر و پیشوای جهان
تویی که بزم تو را ماه نو پیاله شود
...
1. مرا جان و دل نزد آن سرکش است
که جان بوسه بر خنجرش میدهد
...