1 زمانه داور کشور گشای نصرت دین ایا ضمیر تو از راز روزگار آگاه
2 تویی که همتت از فرط کبریا نکند مگر بچشم حقارت در آفتاب نگاه
3 سنان رمح تو کابیست در هوا روشن درآورد بدو چشم عدوت آب سیاه
4 به نزد جود تو مرغ رسیلت است امل به پیش عفو تو مقبول خدمت است گناه
1 چه خری لا اله الا الله زن غری لا اله الا الله
2 بر زبانت شهادتی نرود کافری لا اله الا الله
1 ای به زیر هزار خر بنده پشت خم کرده همچو خر پشته
2 صد هنرمند را ز گرسنگی گوز گند و دروغ تو کشته
3 ای ترش کرده روی چون تتماج چند برابرو افکنی رشته؟
4 قلتبانی و زن بمزد و بغا ور جوابم دهی زنت هشته
1 امام عالم و مفتی وقت محیی الدین تویی به اسب و رخ از کاینات گشته فره
2 به مدح تو دو سه نوبت قصیده ها گفتم نکرد سعی تو از کار من گشاده گره
3 ز پیش منبرت امروز مردکی بر خاست که توبه می کنم از کرده ها تو گفتی زه
4 ز مردمان تو زر و جامه خواستی و همه به طبع و طوع بدادند بی لجاج و سته
1 صفی دین پس ازین زخمهای بی شفقت ز دست چرخ هنوزم نمی رسد ناله
2 بجز شماتت و یأسم نداد وعده تو از آن سپس که دو ماهش گذشت از هاله
3 جواهری که ز مدح تو نظم می کردم سخات در دل من سرد کرد چون ژاله
4 چه سودم از ید بیضا چو تو نمی دانی بیان و حجت موسی ز بانگ گوساله
1 خدایگانا صدور زمانه شمس الدین ایا چو نور خرد رای تو جهان آرای
2 به هیچ دور فلک قفل های حادثه را به از ضمیر تو نادیده هیچ قفل گشای
3 چو طبع منطقیان لطف تو سخن پرور چو وهم هندسیان صیت تو جهان آرای
4 فراز هر سر شاخی گل وجود تو را ز یادت است چو بلبل هزار مدح سرای
1 ای ز آثار گرد موکب تو غصه ها خورده مشک تاتاری
2 رام کردی سپهر سرکش را تا چنان شد که از نگونسازی
3 می بلنگد ز بار من بنگر که چه کاری بود بدین زاری
4 من و فتراک دولتت زین پس تا مرا با سپهر نگذاری
1 خدایگان اکابر بهاء دولت دین تو را رسد به جهان سروری و سر داری
2 من از هوای تو خو باز چون توانم کرد؟ که با حیات من آمیخته ست پنداری
3 کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ ربوده از سر گردون کلاه جباری
4 به دولت تو سزدگر امیدوار شوم که شاید ار به جوانان امیدها داری
1 ای خرد در طلب غایت تو کرده پا آبله از بس دوری
2 تو به تدبیر جهان مشغولی گر بکارم نرسی معذوری
3 از تو من بنده سؤالی دارم از تو نان خواهم یا دستوری؟
1 شطرنج مروت و کرم بردی از جمله خسروان به بِه بازی
2 هم دست تو به بود اگر حالی اسبی ز برای من بیندازی