11 اثر از قطعات ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ظهیر فاریابی / قطعات ظهیر فاریابی

قطعات ظهیر فاریابی

1 خدایگان جهان شهریار روی زمین تویی که قدر تو بر چرخ پایگه دارد

2 شده ست چشم ممالک به طلعتت روشن از آنک طلعت تو نور مهر و مه دارد

3 تو بر سرآمده ای از همه ملوک جهان جهان چه غم خورد اکنون که چون توشه دارد؟

4 مخالفت کله ملک جست و بی خبرست که سر ندارد اگر چه سر کله دارد

1 ای خسروی که رایت جاه و جلال تو سر بر محیط عالم علوی فراشته ست

2 گردون مظلّه ای ست که در عرصه وجود عصمت همیشه بر سر مُلکت بداشته ست

3 از چهره زمانه فرو شوی گرد ظلم ایزد تو را بر او نه به بازی گماشته ست

4 شاها منم که خامه اقبال روز و شب مدح تو بر صحیفه جانم نگاشته ست

1 ای خداوندی که خاک درگهت را ز اعتقاد خستگان تیر محنت نوش‌دارو کرده‌اند

2 تا عروس ملک در پیوند شاهیت آمده است در جهان پیوند ظلم و فتنه یک سو کرده‌اند

3 نه فلک بر خوان اِنعامت به پنج انگشت آز قرب ده نوبت شکم را چار پهلو کرده‌اند

4 اجتماع اختران دانی که در میزان چراست خود نکو دانی که آن خدمت چه نیکو کرده‌اند

1 خدایگان جهان مالک رقاب امم تویی که هست زبان تو ترجمان قضا

2 نهد مجاهز خلق تو از نفایس عطر هزارگونه بضاعت در آستین صبا

3 ز تند باد شکوهت بود به موسم دی که خون بیفسرد اندر عروق نشو ونما

4 شب گذشته مرا می گذشت بر خاطر که چیست موجب یخ بند و علت سرما

1 بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک گلبن ملک ز تو تازه و تر بشکفته ست

2 آستین کرمت بی غرض دنیاوی صد ره از روی جهان گرد حوادث رفته ست

3 این سعادت که تو را روی نموده ست هنوز صد یکی نیست از آنها که قضا پذرفته ست

4 سخنی هست مرا با تو نهان نتوان کرد که ز رای تو خرد هیچ سخن ننهفته ست

1 خدایگانا بر بنده بندگیت چنانک نماز و روزه بود بر جهانیان فرض است

2 و لیک عرض کنم حال خود که نزد صدور گشایش غم ارباب حاجت از عرض است

3 معلّق است دلم در کشاکش غم وام چنانک گویی بین السماء والارض است

4 به حالتی برسیدم که تا به آب سبوی هر آنچ وجه معاش من است از قرض است

1 عالی رضی دین تویی آن شمع دل که هست لفظ شکرفشان تو پیرایه صواب

2 با شمع دولت تو بر افروخت روزگار درکام آرزو چو شکر گشت صبر و صاب

3 چون بخت در رخ تو شکرخنده زد چو صبح گو تیره شو ز غصه آن شمع آفتاب

4 بشنو حکایتی ز شکر خوشتر و بدانک چون شمع نیم مرده نه تن دارم و نه تاب

1 جمال دین سر احرار روزگار حسن ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد

2 تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ حروف حادثه از روی آسمان بسترد

3 هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت فذلکش نفس چند بود هم بشمرد

4 اگر چه پشت مرا از قبول تو گرم است دلم ز سردی دوران آسمان بفسرد

1 ای سینه روزگار پر جوش از آتش تیغ آبدارت

2 هرچ از لب آرزو برآید ایام نهاده در کنارت

3 در مدت عمر نارسیده خورشید دو اسبه در غبارت

4 چون عزم سفر درست کردی دولت که همیشه باد یارت

1 ای خسروی که از رخ دوشیزگان غیب هر لحظه دست فکرت تو در کشد نقاب

2 در عرض گاه زینت بزم تو فی المثل طاووس وقت جلوه نماید کم از غراب

3 حفظت به هر زمین که سپر در سپر کشید ممکن بود که رخنه شود تیغ آفتاب

4 وز بیم میل قهر تو کان دم به دم بود بر چشم دشمنانت نیارد گذشت خواب

آثار ظهیر فاریابی

11 اثر از قطعات ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.