شاها عجم چو گشت مسخر به از ظهیر فاریابی قطعه 13
1. شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو
رو لشکری به بارگه مصطفا فرست
...
1. شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو
رو لشکری به بارگه مصطفا فرست
...
1. خدایگان جهان شهریار روی زمین
تویی که رایت عزمت همیشه منصور است
...
1. خدایگانا بر بنده بندگیت چنانک
نماز و روزه بود بر جهانیان فرض است
...
1. پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
...
1. خدایگان جهان شهریار روی زمین
تویی که ذات تو تنها نشان اقبال است
...
1. خدایگان همه خسروان روی زمین
تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است
...
1. صاحب جلد کت از راه ببرد
وین هم از جلدی آن قحبه زن است
...
1. ای فلک سر بدان درآورده
که تو گویی که خاک پای من است
...
1. خدایگانا با دست گوهر افشانت
همیشه کار زمین وزمان گهر چینی ست
...
1. بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر
حقیقت است که جز کردگار قادر نیست
...
1. فرمانده اکابر دنیا بهاءدین
دوران جاه و عمر تو را انقراض نیست
...
1. خدایگانا آنی که طاق ایوانت
ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
...