عمری به ره جنون نشستیم و از فرخی یزدی رباعی 97
1. عمری به ره جنون نشستیم و گذشت
وز ملک خرد برون نشستیم و گذشت
1. عمری به ره جنون نشستیم و گذشت
وز ملک خرد برون نشستیم و گذشت
1. ای دیده تو را بر آب دیدیم و گذشت
ای خانه تو را خراب دیدیم و گذشت
1. خوش آنکه چو من حیات جاوید گرفت
وز دولت جام جای جمشید گرفت
1. اول ره کار را نشان باید داد
در موقع کار امتحان باید داد
1. ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد
1. دردا که جهان به ما دل شاد نداد
جز درس غم و محن به ما یاد نداد
1. استاد ازل که درس بیداد نداد
جز مسئله داد مرا یاد نداد
1. گر مشکل فقر و ثروت آسان گردد
آسوده ز غم توده انسان گردد
1. دشمن پی دشمنی کمر میبندد
بیگانه ره نفع و ضرر میبندد
1. هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد
در باغ هزار تهنیت گو دارد
1. دل زمزمه های انقلابی دارد
در عین جنون حرف حسابی دارد
1. آن کس که مقام مستشاری دارد
در مالیه اختصاص کاری دارد