1 صندوقچهای که جای آرا شده است هم روح گداز و هم دل آرا شده است
2 دیو و دد و دام و وحش و طیر است در آن این جعبه مگر جنگل مولا شده است
1 آنکس که ز راه جور شد شادان کیست ور هست یقین زدوده انسان نیست
2 گر عاطفه نیست امتیاز بشری پس فرق میان آدم و حیوان چیست
1 یا هم چو ضعیف منزوی باید شد یا صاحب زور معنوی باید شد
2 فریاد و فغان و ناله را نیست اثر در جامعه بشر قوی باید شد
1 این چرخ برین که سرفرازی دارد بر جنس بشر دست درازی دارد
2 با پرده دلفریب پر نقش و نگار یک لحظه دو صد هزار بازی دارد
1 در مملکتی که نام آزادی نیست ویرانی آن قابل آبادی نیست
2 بهر دل چون آهن آزادی کش درمان بجز از دشنه پولادی نیست
1 با آنکه غنی خزانه دولت نیست با آنکه به فقر می کند ملت زیست
2 از چیست حقوق وکلا قمچی کش یکدفعه دو اسبه آید از صد به دویست
1 در راستی آنکه بی کم و کاست بود سرسبز و سرافراز بهر جاست بود
2 دانی ز چه سرو، سرافراز است به باغ از آنکه بلند همت و راست بود
1 دنیا چو یکی خانه و جای همه است وین خانه غم سراسرای همه است
2 این است که عیش و نوش این خانه تمام از بهر یکی نیست برای همه است
1 در کعبه برهمنی نمیباید کرد بیزور تهمتنی نمیباید کرد
2 تا کار به دوستی میسر گردد اقدام به دشمنی نمیباید کرد
1 ای کاش من و تو را کمی مدرک بود خودخواهی هر دو پر نبود اندک بود
2 جای همه نامهای حزبی ای کاش این مردم خودپرست را مسلک بود