1 آن سان که ستاره در سما افزون است در روی زمین حادثه گوناگون است
2 القصه از این حوادث رنگارنگ بر هر که نظر بیفکنی دل خون است
1 باغی که در آن آب و هوا روشن نیست هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
2 هر دوست که راست گوی و یکرو نبود در عالم دوستی کم از دشمن نیست
1 ای دسته پابند هوی رحم کنید بر مردم بی برگ و نوا رحم کنید
2 مستأجر اگر بنده مزدور شماست بر حالت او بهر خدا رحم کنید
1 این غنچه نوشکفته، خوش وا شده است واین غوره نارسیده حلوا شده است
2 آن را که برای نوکری آوردیم دیری نگذشته زود آقا شده است
1 آن کیست که پرده خطا چاک کند آسوده و شاد جان غمناک کند
2 با حربه برنده قانون امروز از عدلیه قطع دست ناپاک کند
1 تا جرأت و پشتکار توأم نشود شیرازه کارها منظم نشود
2 گیرم نشد این بنای ویران آباد بی شبهه از این خرابتر هم نشود
1 هر شر اگر از امور خیریه نبود خون فقرا وجوه بریه نبود
2 حال علمای خوب کی بود چنین گر عالم بد طالب شهریه نبود
1 طوفان که ز توقیف برون میآید جان در تن ارباب جنون میآید
2 زین سرخ کلیشه کن حذر ای خائن اینجاست که فاش بوی خون میآید
1 ما را متمولین گدا می خواهند بیچاره و بی برگ و نوا می خواهند
2 با بودن این مجلس اشرافی باز یکدسته ستمکار «سنا» می خواهند
1 ابناء جهان که زاده بوالبشرند آن توده اصل زارع و کارگرند
2 صنف دگری معاونند آنها را باقی همه جمع فرعی و مفت خورند