این چرخ برین که سرفرازی از فرخی یزدی رباعی 109
1. این چرخ برین که سرفرازی دارد
بر جنس بشر دست درازی دارد
1. این چرخ برین که سرفرازی دارد
بر جنس بشر دست درازی دارد
1. چشم تو خدنگ سینه دوزی دارد
خشم تو پلنگ کینه توزی دارد
1. هر کس که به دل چو لاله داغی دارد
کی میل گل و گردش باغی دارد
1. این خانه دگر چونی نوائی دارد
وز راز درون بسر هوائی دارد
1. فکر نوئی از برای ما باید کرد
وین شیوه کهنه را رها باید کرد
1. گر درد عموم را دوا باید کرد
با کوشش مستشار ما باید کرد
1. یا سد ره فقر و غنا باید کرد
یا چاره درد فقرا باید کرد
1. در گاه عمل شتاب میباید کرد
جان باخته فتح باب میباید کرد
1. با عزم متین شتاب میباید کرد
همراهی شیخ و شاب میباید کرد
1. در کعبه برهمنی نمیباید کرد
بیزور تهمتنی نمیباید کرد
1. با این ره و رسم بد چه میباید کرد
بگذشته بدی ز حد چه میباید کرد
1. آن میر که جا در اطلس و قاقم کرد
در جامعه خوش نامی خود را گم کرد