در مملکتی که نام آزادی نیست از فرخی یزدی رباعی 85
1. در مملکتی که نام آزادی نیست
ویرانی آن قابل آبادی نیست
1. در مملکتی که نام آزادی نیست
ویرانی آن قابل آبادی نیست
1. تا رسم غنی غیر دلآزاری نیست
از بهر فقیر چاره جز زاری نیست
1. ای خصم تو را مجال کین توزی نیست
در کشور ما امید فیروزی نیست
1. چون نامه ما برای کلاشی نیست
چون خامه ما مرتشی از راشی نیست
1. در کشور ما که جنگ اصنافی نیست
حاکم به جز از اصول اشرافی نیست
1. در مملکتی که جنگ اصنافی نیست
آزادی آن منبسط و کافی نیست
1. دردی بتر از علت نادانی نیست
جز علم دوای این پریشانی نیست
1. هر کس که بعهد دوستی پایه نداشت
در دست برای سود سرمایه نداشت
1. عمری که مرا به گردش و سیر گذشت
دیروز به کعبه دوش در دیر گذشت
1. دیشب که به صد فتنه و آشوب گذشت
از مهر به من آن مه محبوب گذشت
1. عهدی که در این خانه نوا بود، گذشت
همسایه به ما حکمروا بود گذشت
1. عمری که مرا به گردش و سیر گذشت
دیروز به کعبه دوش در دیر گذشت