بس همنفسان نرد غلط باختهاند از فرخی یزدی رباعی 145
1. بس همنفسان نرد غلط باختهاند
یک جامعه را به شبهه انداختهاند
1. بس همنفسان نرد غلط باختهاند
یک جامعه را به شبهه انداختهاند
1. آنان که لوای فقر افراختهاند
یکباره سوی ملک فنا تاختهاند
1. آنان که سوار اسب گلگون شدهاند
از مکمن ارتجاع بیرون شدهاند
1. ابناء بشر جمله ز یک عائلهاند
وز حرص دول مدام در غائلهاند
1. آنان که پریر قلب ما را خستند
دیروز قرار با اجانب بستند
1. آن سلسله ای که از امیران هستند
معمار در این سرای ویران هستند
1. تجار ز فقر ناشکیبا گشتند
بی چیز و گدا ز پیر و برنا گشتند
1. آنانکه به عدل و داد مفتون گشتند
تسلیم مقررات قانون گشتند
1. افسوس که دسترنج ما را بردند
با بطر، چهار و پنج ما را بردند
1. چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
1. در کعبه خطاکار خطابم کردند
از بتکده رندانه جوابم کردند
1. شادم که پری رخان غمینم کردند
یغمای دل و غارت دینم کردند