یک عمر چو جغد نوحه خوانی از فرخی یزدی رباعی 301
1. یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم
نفرین به اساس زندگانی کردیم
1. یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم
نفرین به اساس زندگانی کردیم
1. یکچند به مرگ سخت جانی کردیم
رخساره به سیلی ارغوانی کردیم
1. روزی که به تاج طعنه سخت زدیم
با دست تهی پا به سر تخت زدیم
1. روزی که به کار زندگی دست زدیم
در عالم نیستی دم از هست زدیم
1. عمری به دهان راستگو مشت زدیم
وز راه کژی به شیر انگشت زدیم
1. آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم
با دست تهی پای بر افلاک زدیم
1. آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم
چون لاله ز داغ آه غمناک زدیم
1. یک عمر به بند آز پا بسته شدیم
بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم
1. بس جان ز فشار غم به دوران کندیم
پیراهن صبر از تن عریان کندیم
1. آن روز که پابند جنون گردیدیم
از دائره عقل برون گردیدیم
1. ما زاده کیقباد و کیکاووسیم
جان باختگان وطن سیروسیم
1. از بسکه به پیش این و آن مبتذلیم
چون شمع ز آتش درون مشتعلیم