1 با پاک دلان پاک نهادی باید از مختلسین قطع ایادی باید
2 یا آنکه ز ورشکستگی باید مرد یا چاره فقر اقتصادی باید
1 دردا که دوای دل به جز حسرت نیست حسرت بحساب قلت و کثرت نیست
2 گیرم که شود مجلس پنجم هم بد بدتر ز فساد دوره فترت نیست
1 قانون که اصول واجب التعظیم است ما را به اطاعتش سر تسلیم است
2 گوید که بنای زندگانی بشر بر روی قواعد امید و بیم است
1 جز ایزد پاک حاکم عادل نیست جز موجد خاک، قاضی قابل نیست
2 یکبار توان قاتل صد تن را کشت زآنرو که مجازات بشر کامل نیست
1 دیشب که به پای دل مرا سلسله بود از دست سر زلف تو ما را گله بود
2 چون موی تو عاقبت پریشانم کرد موئی که میان من و دل فاصله بود
1 ای غافل نشناخته زنگی از حور وز جهل نداده فرق ظلمت از نور
2 عالم همه پر صدا ولی گوش تو کر دنیا همه با ضیا ولی چشم تو کور
1 گر ما و تو را دفع اعادی باید وز دشمن خود قطع ایادی باید
2 با خصم قوی به حالت صلح و صفا آماده جنگ اقتصادی باید
1 این پول که صاحبان القاب خورند خون دل ماست چون می ناب خورند
2 تا کی عرق جبین یک ملت را بگرفته و قطره قطره چون آب خورند
1 خوش آنکه چو من حیات جاوید گرفت وز دولت جام جای جمشید گرفت
2 هنگام بهار و روز نوروز به باغ در سبزه و گل غلط زد و عید گرفت
1 تجار ز فقر ناشکیبا گشتند بی چیز و گدا ز پیر و برنا گشتند
2 دیگر چه ثمر ز دستگیری وقتی کز فقر عمومی همه بی پا گشتند