دهقان پسر کارگری کهنه از فرخی یزدی رباعی 253
1. دهقان پسر کارگری کهنه لباس
آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس
1. دهقان پسر کارگری کهنه لباس
آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس
1. گل نیست دلم که رنگ و بو خواهد و بس
در باغ چو من نام نکو خواهد و بس
1. در مملکت انقلاب می باید و بس
وز خون عدو خضاب می باید و بس
1. شهزاده آزاد چو شد حارس فارس
خونریزی و اغتشاش شد جالس فارس
1. ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس
با مسلک حق رضای حق جوی و مترس
1. امروز که گشته هر غمینی دلخوش
وز مقدم نوروز جهان مینووش
1. با کجروی خلق جعلق خوش باش
با کشمکش گنبد ازرق خوش باش
1. ای دوست به فکر جنگجوئی کم باش
در صلح عمومی علم عالم باش
1. از درد و غم زمانه افسرده مباش
وز کجروی سپهر آزرده مباش
1. در بیشه دهر، شیر با دندان باش
هم پیشه پنجه هنرمندان باش
1. ای خامه راست رو حقیقت جو باش
با خوردن خون دل حقیقت گو باش
1. در پای گلی شبی نهاده سر خویش
دادم به چمن آب ز چشم تر خویش