تا چون من و شانه باد شیدا از فرخی یزدی رباعی 217
1. تا چون من و شانه باد شیدا نشود
در زلف تو عقده دلم وا نشود
1. تا چون من و شانه باد شیدا نشود
در زلف تو عقده دلم وا نشود
1. گر عامل جور حاکم ما نشود
در عدلیه ظلم حکمفرما نشود
1. هرگز به هما، بوم برابر نشود
با بلبل باغ، زاغ همسر نشود
1. تا جرأت و پشتکار توأم نشود
شیرازه کارها منظم نشود
1. فکری که سقیم گشت سالم نشود
محکوم بحکم غیر حاکم نشود
1. ثروت سبب وحی سماوی نشود
با فقر و غنا قطع دعاوی نشود
1. پولی که ز خون خلق آماده شود
صرف بت ساده و بط و باده شود
1. آن اهل خطا که با خطاکار نمود
با کار خطا شبهه در افکار نمود
1. روزی به نبرد صف شکستن باید
بر خصم ره فرار بستن باید
1. با پاک دلان پاک نهادی باید
از مختلسین قطع ایادی باید
1. گر ما و تو را دفع اعادی باید
وز دشمن خود قطع ایادی باید
1. از سنگلج آوای غم اندوز آید
بانگ خشنی ولی دل افروز آید