آن را که درستی عمل، کیش از فرخی یزدی رباعی 193
1. آن را که درستی عمل، کیش بود
زان کرده خوب، دشمن خویش بود
1. آن را که درستی عمل، کیش بود
زان کرده خوب، دشمن خویش بود
1. ای کاش من و تو را کمی مدرک بود
خودخواهی هر دو پر نبود اندک بود
1. رسم و ره مستوفی اگر خوب نبود
نزد همه کس این همه محبوب نبود
1. آن روز که در ارض و سما هیچ نبود
جز طاعت حق مرام ما هیچ نبود
1. ایکاش بشهر شحنه را زور نبود
ملت ز فشار ظلم مقهور نبود
1. گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود
گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود
1. از دست تو گر دل ز غمت چاک نبود
از طعنه این و آن مرا باک نبود
1. ایکاش که جز رنگ صفا رنگ نبود
مسکین ز غنی این همه دلتنگ نبود
1. هر خانه که شادیش بجز غم نبود
ویرانی آن خرابه پر کم نبود
1. هر چند افق زمانه روشن نبود
تکلیف جهانیان معین نبود
1. گر هادی ما ز جهل گمراه نبود
گمراهی او در همه افواه نبود
1. آزادی اگر تیول یکدسته نبود
ملت ز دو سر چو مرغ پابسته نبود