1 روزی که شرار بغض و کین شعله ور است وز آتش فتنه خشک و تر در خطر است
2 افسوس من این است که در آن هنگام بیچاره تر آن بود که بیچاره تر است
1 هر خواجه که خیل و حشمش بیشتر است درد و غم و رنج و المش بیشتر است
2 دنیا نبود جای سرور و شادی هر پیشتری درد و غمش بیشتر است
1 دانی که دل غمزده چون خواهد شد پا تا بسر از دست تو خون خواهد شد
2 وآن خون شده قطره قطره در شام فراق از روزنه دیده برون خواهد شد
1 نادانی و جهل تا که ما را کیش است بدبختی ما همیشه بیش از پیش است
2 هر چند ادارات خرابند همه بی شبهه خرابی معارف بیش است
1 دنیای ضعیف کش که از حق دور است حق را بقوی می دهد و معذور است
2 بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی رو زور بدست آر که حق با زور است
1 آنانکه پریر با عدو یار شدند دیروز به اغیار مددکار شدند
2 آماده چو کردند سیه روزی ما امروز به روز ما گرفتار شدند
1 صندوق دهن بسته درش چون شد باز افکند میان این و آن غلغله باز
2 آراست فقط طایر اقبال و همه گویند به فرق ما نشیند این باز
1 آن را که نفوذ و اقتدارات بود در دست تمام اختیارات بود
2 از چیست ندانست که بدبختی ما یکسر ز خرابی ادارات بود
1 در مسلک ما طریق مطلوب خوش است دلجوئی مردمان مغلوب خوش است
2 کافی نبود برای ما نیت خوب با نیت خوب کرده خوب خوش است
1 ای کاش مرا ناطقه گویا میشد یک لحظه دهان بستهام وا میشد
2 تا این دل سودازدهٔ پردهنشین بیپرده میان خلق رسوا میشد