1 مرا نقصی نیابد، گر سفیهان بنقض من فراوان ژاژ خایند
2 چو پیشانی شیر بیشه بینند سگان کاهدان در بانگ آیند
1 کمال دین رسول، ای مخالفان ترا بدست قهر چنان گوشمال داده چو عود
2 بر فضایل تو کاسدست گوهر و در بر شمایل تو فاسدست عنبر و عود
1 آمدم سوی سرای شمس دین بازگشتم چون جمال او نبود
2 من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟ تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
1 ملک شاعران بنظم و بنثر خادم صدر خود ، مرا بستود
2 تا بدان نظم و نثر حرمت او نزد اشراف مملکت بفزود
3 نظم و نثری، که در طراوت و لطف هیچ گوشی نظیر آن نشنود
4 درج سحری ، کزو ببنده رسید درج کی بود؟ درج گوهر بود
1 نکند با عدو مدارا سود از بر قرب دور باید بود
2 گرچه داری بناز کژدم را بزند هر کجات یابد، زود
1 گزین فخر دین ، آن شجاعی، که چرخ مرو را بمردی قرینه ندید
2 بجام رضا همچو مردان مرد شراب قضا بستد و در کشید
3 ز دار فنا شد بدار بقا در آن خطه جای اقامت گزید
4 مپنداردا، هیچ کوته نظر که آن شخص در زیر خاک آرمید
1 جواب کریم جمال خراسان رسید و بدان انس جان می فزاید
2 ز هر خط او اندهی می گریزد ز هر لفظ او مشکلی می گشاید
3 بسی مهتری کرد در لفظ و معنی وزو جز چنین مهتری ها نیابد
4 مرا کف کافی او داد راحت گرش پای میمون نرنجید ، شاید
1 طبعت ، ای صابران اسمعیل هست دریا ، که درهمی زاید
2 لفظ تو گوش و گردن معنی بجواهر همی بیاراید
3 نثر تو شمع انس افروزد نظم تو روح روح افزاید
4 عقدهایی که در علو م افتد همه جز خاطر تو نگشاید
1 علمت ، ای صابر بن اسمعیل روی عالم همی بیاراید
2 رفعت قدر تو بپای شرف تارک آسمان همی ساید
3 تویی آنکس ، که در بدایع نظم مثل تو روزگار ننماید
4 همه دانش ز طبع تو خیزد همه معنی ز لفظ تو زاید
1 مجلس سامی حمید الدین که همه جز بمهر نگراید
2 بخصال حمید خویش همی رونق محمدت بیفزاید
3 شرع را زیور شمایل او گوش و گردن همی بیاراید
4 کف او از کرم نیارامد دل او از هنر نیاساید