1 تویی ، شاها ، که از مهر و زکینت ولی را عید و دشمن را وعیدست
2 بعیدت تهنیت گفتن نیارم که خود سرتاسر ایام تو عیدست
1 آه ! از عشق همه رنج دلست و دردسرست
2 خبر درد من به عالم رفت ای دریغا ! که یار بی خبرست
1 صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
2 هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
3 عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست جان من مقهور و رنج فرقت تو قاهرست
4 غایبست از مسکن تو شخص مسکینم و لیک هر کجا شخص تو باشد جانم آنجا حاضرست
1 هست ابوبکرخته در دانش لیک در عهد و در وفا خامست
2 با هر آن کس که دوستی دارد غایت آن ز صبح تا شامست
1 بعلم نظیرش نیابی بهمت بگیتی مثالش نیابی بحکمت
2 مقدم بدانش ، ممیز ببخشش مظفر بکوشش ، موفر بخدمت
3 ز زمزم حلاوت چشاند بسیرت ز رضوان نشانی نماید بعصمت
4 دما دم وفاتش رساند سعادت پیاپی خلافش چشاند مذمت
1 تاج اسلام شمس الدین ، گشتست خاک صدر تو آسمان را تاج
2 تحفه داده ترا عنایت حق سیرت و نام صاحب المعراج
3 هست عزم ترا مضای حسام هست رأی ترا ضیای سراج
4 قصر عالیت ثابت الارکان بحر بر تو دایم الامواج
1 شمس دین ، صورت ، بو الفتح ای در فضل بر دلت مفتوح
2 ای تو شیر و غابروز مصاف وی تو ابر سخا بوقت صبوح
3 از تو ایام را هزار شرف وز تو اسلام را هزار فتوح
4 فضل را از تو چرخ جموش نیست باحشمت تو دهر جموح
1 شاها ، خدایگانا ، آنی که لحظه ای از بیم خنجر تو نیارد غنود چرخ
2 در روزگار دولت تو همچو ماتمی پوشد ز هیبت تو لباس کبود چرخ
3 تا رفت جز براه وفاقت نرفت ماه تا بود جز بحکم مرادت نبود چرخ
4 از روی فخر گوهر اکلیل خویش ساخت هر نکته کان ز لفظ شریفت شنود چرخ
1 صاحب ، ای فاضلی ، که از دانش بندهٔ تست صاحب عباد
2 همت تست پیشوای علوم فکرت تست مقتدای رشاد
3 همه محض محامدی و شرف همه عین مکارمی و سداد
4 گشته طبع ترا هنر مامور شده جان ترا خرد منقاد
1 آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد! دل ز درد آزاد داری روی زرد
2 از رخ زردم روان و ز دل روان وز روان زی دل روان آزار و درد
3 دور دارد آرزوی دل ز دور وز دو وردم دور دارد آن دو ورد