1 شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد درگاه او ز گنبد جافی امان دهد
2 خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را سم سمند او شرف آسمان دهد
3 آن شاه شیر دل ، ملک اتسز که عون او روباه را مهابت شیر ژیان دهد
4 تیغش برزم یاری شرع هدی کند دستش ببزم روزی پبر و جوان دهد
1 بهار باز جهان را همی بیاراید جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
2 بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی بگونه گونه جواهر همی بیاراید
3 سحاب روی شکوفه همی بیفروزد شمال جعد بنفشه همی بپیراید
4 یکی بکوه و بصحرا گلاب میریزد یکی بباغ و بستان عبیر می ساید
1 جز مکارم زشمس دین ناید سیرت سروران چنین باید
2 رتبت ملک و زینت دولت از خصالش همی بیفزاید
3 معجزات از بیان او خیزد مکرمات از بنان او زاید
4 کام دل از زمانه بستاند هر کش از اعتقاد بستاید
1 تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید ببارگاه تو اقبال در نماز آید
2 زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد ز رشح خدمت صدرت نسیم ناز آید
3 ز عون تیغ تو ملت بانتظام رسد ز حسن سعی تو دول در اهتزاز آید
4 مجاز گشت در ایام کار دشمن تو وگر طلب کندش عکس هم مجاز آید
1 عجل مجد دین ، صدر آل پیمبر نظام معالی ، علی بن جعفر
2 پیمبر خصالی ، که در خلد اعلی ازو هست آسوده جان پیمبر
3 گزین سید شرق ، کندر سیادت چو او نیست در شرق و در غرب دیگر
4 تفاخر نموده بدو نسل هاشم تظاهر فزوده بدو آل حیدر
1 ای از مکارم تو شده در جهان خبر افگنده از سیاست تو آسمان سپر
2 صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر
3 با رای پیر و بخت جوانی و کرده اند اندر پناه جاه تو پیر و جوان مقر
4 گیتی زبان گشاده بمدح تو و فلک بسته ز بهر خدمت تو بر میان کمر
1 ای در تو مقصد اهل هنر بر در تو حادثه نکند گذر
2 منهزم از خلق تو خیل فساد منتظم از نطق تو عقد گهر
3 خدمت تو پیشهٔ هر کامگار حضرت تو کعبهٔ هر نامور
4 رایت ایمان بتو شد مرتفع آیت احسان بتو شد مستقر
1 ای رایت مبارک تو آیت ظفر اقبال را جناب رفیع تو مستقر
2 مر ملک را سداد تو چون جسم را روان مر شرع را رشاد تو چون چشم را بصر
3 آثار تو شدست بفرزانگی مثل و اخبار تو شدست بمردانگی سمر
4 در امر و نهی تاع فرمان تو قضا در حل و عقد طالع پیمان تو قدر
1 ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر
2 هر کجا اوصاف تو ، آنجا بود مجد و شرف هر کجا اصناف تو ، آنجا بود فتح و ظفر
3 عالمی را مرکب عزت سپرده زیر پای امتی را طایر عدلت گرفته زیر پر
4 با جلال تو سپهر پر صنایع نیم کار با کمال تو جهان پر بدایع مختصر
1 ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر وی زکردار تو افروخته رایات ظفر
2 گشته ایام ز اخبار تو با فخر و شرف گشته اسلام ز آثار تو با قدر و خطر
3 قدر تو هست چو جوزا بعلو و جلال صدرتو هست چو دریا بسخا و بهتر
4 از تو اسلام پر از یمن و ظفر شد جمله وز تو ایام پر از حسن و بها شد یکسر