ای آنکه در جهان ز از رشیدالدین وطواط قصیده 59
1. ای آنکه در جهان ز تو سری نهان نماند
با عدل تو نشان ستم در جهان نماند
...
1. ای آنکه در جهان ز تو سری نهان نماند
با عدل تو نشان ستم در جهان نماند
...
1. شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند
در زیر رایت تو ظفر مستقر کند
...
1. تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند
امور ملک مثال تو با نظام کند
...
1. شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند
وز صحن بوستان مرادش جدا فگند
...
1. آفتاب جلال و عالم جود
که چنو در جهان نشد موجود
...
1. زهی ! جمال ترا آفتاب کرده سجود
نیامدست نظیر تو از عدم بوجود
...
1. کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود
که شد شجاعت وجود از خصال او موجود
...
1. ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود
...
1. تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود
ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود
...
1. جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود
و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود
...
1. شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد
درگاه او ز گنبد جافی امان دهد
...
1. بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
...