1 دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست روی تو تماشاگه عشاق جهانست
2 در خد تو ، آفت دین ، زایش دینست در جعد تو ، ای راحت جان ، کاهش جانست
3 تنگ شکرست آنکه تو گویی ، نه حدثیست درج دررست آنکه تو داری ، نه دهانست
4 بر هر گره جعد تو صد شعبده پیداست در هر مژهٔ شوخ تو صد فتنه نهانست
1 صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست
2 آراسته از طالع او روی سپهرست افروخته از طلعت او صحن جهانست
3 در خدمت او تقویت خرد و بزرگست از نعمت او تربیت پیر و جوانست
4 طبعش بگه فضل، نه طبعست، که بحرست کفش بگه جود، نه کفست، که کانست
1 ای آنکه رخت بهار چینست رویم زغم تو پر ز چینست
2 در چین تونه ای، و لیک کویت با روی تو صد هزار چینست
3 در حسرت خانهٔ تو ماندست فردوس، که جای حور عینست
4 خاتم دهنی و بی تو رویم از گوهر دیده پر نگینست
1 بزینت باغ چون خلد برینست ریاحین اندرو چون حور عینست
2 نثار آسمان لؤلوی لالاست شعار بوستان دیبای چینست
3 خمیده همچو خاتم شاخ گلبن برو گل همچو یایاقوتین نگینست
4 نسیم باد یا بوی عبیرست ؟ سرشک ابر یا در ثمینست؟
1 در زلف تو ، ای نگار ، تابیست زان تاب دلم قرین تابیست
2 با تاب دو زلف تو دلم را نی هیچ توان ، نه هیچ تابیست
3 نا مؤمنم از چو دو لب تو در میکدهٔ مغان شرابیست
4 بر چهره نقاب از چه باشی ؟ خود حشمت تو مرا حجابیست
1 جمالالملک شمسالدین جهانیست که از هر نعمتی او را نشانیست
2 جهانی گفتم او راوین غلط بود که هر مویی ز شخص او جهانیست
3 کفش و زجود بحری وین چه بحریست دلش در فضل کانی و آنچه کانیست
4 ضیای حشمت او آفتابیست علو همت او آسمانیست
1 ای آنکه بیتو هیچ نظامی جهان نداشت بر هیچحق زمانه چو تو قهرمان نداشت
2 تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت
3 گردون ز خاندان نبوت بهیچ قرن در صدر مهتری چو تو صاحب قران نداشت
4 چندین هزار سال بچندین هزار چشم جز انتظار دولت تو آسمان نداشت
1 هرچه جز معشوق و می از آن کران باید گرفت با غم جانان سبک رطل گران باید گرفت
2 تو جوانی، ای نگار و بادهٔ پیرم دهی بادهٔ پیر از کف یار جوان باید گرفت
3 گر بود در بوستان یک لذت باده هزار پس دو رخسار ترا صد بوستان باید گرفت
4 گاه از ز لفین و گاه از عارض و گه از رخت هم بنفشه، هم سمن،هم ارغوان باید گرفت
1 بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت
2 علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت
3 نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست پیام او بیکی لحضه صد حصار گرفت
4 خروش باز در احیای مردگان افتاد که پنجهٔ اسد الله ذوالفقار گرفت
1 کریمی ، که رسم معلی نهاد بزرگی ، که راه ایادی گشاد
2 اجل شمس دین پیمبر ، کزوست رخ فضل تازه ، دل عقل شاد
3 ز آبا و از امهات جهان چنو هیچ فرزند صالح نزاد
4 تبار و نژادش بزرگند و اوست چراغ تبار و جمال نژاد