مایهٔ افتخار و از رشیدالدین وطواط قصیده 175
1. مایهٔ افتخار و صورت جاه
ای هدی را ز حادثات پناه
...
1. مایهٔ افتخار و صورت جاه
ای هدی را ز حادثات پناه
...
1. هست دولت را اساس و هست ملت را پناه
حضرت خوارزمشاه و خدمت خوارزمشاه
...
1. ای جهان از سر زلف تو معطر گشته
همه آفاق ز روی تو معنبر گشته
...
1. ای از همه خلق اختیار گشته
دین را سبب افتخار گشته
...
1. زهی! لشکرت کوه و صحرا گرفته
سپاه تو پستی و بالا گرفته
...
1. ای لب تو گونهٔ شراب گرفته
وعدهٔ تو عادت سراب گرفته
...
1. ای بتو ایام افتخار گرفته
دامن تو دولت استوار گرفته
...
1. ای علم تو دین را نظام داده
حلم تو زمین را قوام داده
...
1. ای ملک بتو افتخار کرده
و اقبال ترا اختیار کرده
...
1. ای هوای تو مرا بی سر و سامان کرده
روضهٔ عیش مرا کلبهٔ احزان کرده
...
1. ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده
دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده
...
1. ای صیت دولت تو بعلم علم شده
بدخواه دولت تو ندیدم ندم شده
...