ای چهرهٔ تو رشک از رشیدالدین وطواط قصیده 187
1. ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده
یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
...
1. ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده
یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
...
1. پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده
زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده
...
1. فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی
پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می
...
1. گر ز وصل توام نصیبستی
روضهٔ عیش من خضیبستی
...
1. ای سال و ماه پیشهٔ تو رادی
در هر دلی ز رادی تو شادی
...
1. نگارا تا تو از سنبل تراز ارغوان کردی
رخ چون ارغوان من برنگ زعفران کردی
...
1. ای طلعت تو بر فلک حسن مشتری
من مشتریت را بدل و دیده مشتری
...
1. تا کی از عشق تو کشم خواری؟
تا کی از هجر تو کنم زاری ؟
...
1. ز عشقت ، ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
...
1. هدی را ز سر تازه شد روزگاری
پدیدد آمد اسلام را کار و بار ی
...
1. جانا ، لب چون شراب داری
رخساره چو آفتاب داری
...
1. زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی
سزاست بر سر خوبان ترا سرافرازی
...