1 چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون نهفته گشت علامات چتر آینه گون
2 ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
3 جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند ز دست چرخ مرصع بلؤلو مکنون
4 بحسن روی قمر همچو طلعت لیلی بضعف شکل سها همچو قالب مجنون
1 رمضان آمد و آورد ز فردوس برین صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین
2 رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام ای همه شادی آن ماه که او هست همین !
3 دیده از هیبت او طایفهٔ شرک فتور گشته از حشمت او قاعدهٔ شرع متین
4 اندرین ماه که از خلد جهان راست بشیر وندرین بخت که بر خیر خرد راست معین
1 قاهر اصحاب بدعت ، ناصر اعلام دین صدر دولت را مغیت و اهل ملت را معین
2 خسرو و غازی ، علاء دولت ،آن شاهی که هست بر سریر مملکت صاحب قران راستین
3 آن خداوندی ، که در هیجا جهاندرخش کین یسر دارد بر یسار و یمن دارد بر یمین
4 کرده جودش روزی اولاد آدم راضمان گشته رایش رونق احوال عالم را ضمین
1 قصر فرخندهٔ کمالالدین هست در خرمی چو خلد برین
2 روضهٔ مجد و بیضهٔ دولت کعبهٔ عز و قبلهٔ تمکین
3 در خوشی از نگارخانهٔ او طیره گشته نگارخانهٔ چین
4 از تصاویر او خجل ماند در قصور بهشت حور العین
1 مقتدای همه زمان و زمین شاه غازی، علاء دولت و دین
2 پادشاه بوالمظفر اتسز، آنک هست در حکم او زمان و زمین
3 آنکه اجرام هفت گردون را خدمت اوست پیشه و آیین
4 آنکه شاهان هفت کشور را حضرت او بستر و بالین
1 بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او ربودن دل عشاق گشته صنعت او
2 چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم اگر نبینم روزی جمال طلعت او
3 همیشه سوی وفای ویست رغبت من همیشه سوی جفای منست رغبت او
4 ضمیر دوست قران کرده با عداوت من دل منست قرین گشته با محبت او
1 خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او دور سپهر و سیر ستاره بکام او
2 از صورت هلال فلک را بهر مهی در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟
3 بوده بقای فضل و هنر در بقای او بسته نظام مجد و شرف در نظام او
4 دامی شده فضایل او در فضای ملک وندر فتاده طایر دولت بدام او
1 زهی خلق در لشکر آلای او فلک پست با قدر والای تو
2 زمانه بریده ، جهان دوخته لباس معالی ببالای تو
3 مزین شده گردن و گوش فضل بلفظ چو لؤلوی لالای تو
4 عنان کمالست در دست تو رکاب جلالست در پای تو
1 ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
2 مقبلترین عالمی و طالع تو را هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
3 موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب اوج جلالت تو گذشته ز مهر و ماه
4 روی ولی تو ز وفاق تو شد سفید روی عدوی تو ز خلاف تو شد سپاه